شنیدن خبر درگذشت عزیز بزرگی چون داریوش شایگان در ایران، در سپیده
دَمان سالی که تازه آغاز گشته، ذخیره ی
تحمل وقایع مشابه سال گذشته در ایران را کاهش داد. بعلاوه خبر هم اندوه بار
بود و هم ناخواستنی. در شب رو نمائی کتاب فانوس جادوئی زمان، دیدار و شنیدن سخنان زندگی
بخش ایشان و افتخار گفتگو و گرفتن امضاء و عکس، همه نوید آینده ای امید بخش را می
دادند- به من که عازم سفر بودم ¬- پس از بازگشت از سفر؛ دیدار دیگری نصیبم خواهد
شد. در دو دهه گذشته اقبال داشتم که به افتخارِ دوستی با داریوشِ شایگان و خانواده
ی مهربان ایشان نائل آیم و از لحظاتِ ناب و نایابِ حضور بهره ببرم ... و اکنون غمگینم
که یکی از جذاب ترین، آموزنده ترین و نادرترین آستانه هائ حَظ و حضور برای همه
دانشجویان اهل تفکر از بین رفت. اگرچه دِل، دِلداری می دهد که کتاب ها و نوشته ها
و سُخنرانی های او باقیست ، که باقیست ! و همه خواندنی و آموختنی هستند، اما نشستن
در حضور و بهره بردن از محضرِ چُنین دانشمندی که لبریز بود از سعه ی صدر و بینشِ ایرانی-جهانی،
به ندرت تکرار خواهد شد. درابتدا بگویم که من نه شایگان شناس هستم و نه شارحِ اندیشه های گرانقدرِ
این متفکر یگانه؛ اگرچه دلم چنین می خواست و می خواهد. تنها درین لحظات غمگین چند
خاطره به یاد مانده را باز می گویم تا آزردگی آرام گیرد وادای سهمی کرده باشم. با
شناختی که از ایشان پیدا کردم باید اذعان کنم که تصور این که در این چند دهه اخیر یک
ایرانی چه در گُفتار،چه در رفتار و چه در اندیشه،
تا بدین درجه جهانی است، برایم بسیار شوق آورست. هم از این روی تمامِ جنبه
های شایگان به مثابهِ یک "تمامیت" برایم یک الگو است و همچنان با این
اُلگو گفتگوهای درونی بسیار دارم و صد افسوس که گفتگوهای نیمه تماممان را تمام
نکردم.
در دهه شصت،مثلِ بسیاری از دوستانم خواننده پر و پا قُرصِ "آسیا
در برابر غرب" و "بُت های ذهنی وخاطره های ازلی" بودم ودر آن ایام
با نویسنده ای که نمیشناختم بسیار در جدال بودم. آغاز آشنائی به دهه هفتاد برمی
گردد. دیدار در یک کنفرانس فرهنگی با نامِ گفتگو میان مرکز و پیرامون - نام دقیق
آن در خاطرم نیست- که در اصفهان برگزار شد و بسیاری از متفکران و نویسندگان تراز
اول دنیاهای شرق و غرب و ایران حضور داشتند و گفتگوها و سخنان ارزشمندی رد وبدل می
شد. حاضران ایرانی، به علت ناتوانی در ارائه مطالبشان به زبان های اروپایی ، کم تر
می پُرسیدند و کم تر در مباحث شرکت می کردند و سخنرانیشان عموما به زبان فارسی
بود. درین وضعیت دکتر شایگان در پایان هر گفتگو جوهر اندیشه سخنرانان را برای حضار
به زبان های فرانسه و انگلیسی و آلمانی بیان و روشنگرانه با احداث پلی معمارانه
ارتباط شرق و غرب اندیشه را بر قرار می کردند.
در همین سفر به اتفاق از میدان نقش جهان به مسجد شاه رسیدیم و بی اختیار
به درون هدایت شدیم . از جلوخان و ورودی و هشتی و دالان عبور کردیم و وارد حیاط شدیم.
در مقابل حوض سخاوتمند و دلگشای مسجد، روبروی طاق ورودی ایستادیم. بیان ایشان یادآور
بیانِ هانری استرلن بود در اضفهان بهشت گُم شده، هنگامی که تصویر طاق ورودی بر
سطحِ آب، در میان حوض نمایان بود، ایشان گُفتند فضای پیرامونِ ما در این حیاط بسته
است ، اما از درونِ این تصویر که بر حوض نقش بسته، می توانیم به بیرون، به بالا و
پایینِ این فضای بسته برویم .
داریوش شایگان از معدود متفکران معاصر ایران است که در روشن کردنِ ویژگی
های فضا در معماری ایران، بیش ترین سهم و نوشته را دارد. در آفاق اندیشه شایگان در
باره معماری می توانیم سیر کنیم و از هند به اروپا و آمریکا سفر کنیم. در این میانه، او دوستدار بی تعصب معماری ایرانی
بود و ما معماران را به درکِ عمیق معماری ایران و ارتباطِ آن با سایر جلوه های
فرهنگِ ایران تشویق می کرد.
چنین شخصیتی وقتی با شما تماس می گیرد، چه حالتی به شما دست می دهد؟
وقتی که می گوید : "بیا برویم یک خانه ی تاریخی را که متعلق به همسرسابقم هست
ببینیم؛ .ببینیم میتوانیم نجاتش دهیم!"
درون آن خانه گفتگوئی عمیق و آموزنده درباره معماری اواخر قاجار و اوایل
پهلوی شکل گرفت. در نهایت تواضع، همیشه گفتگوئی را که درباره رشته های مختلف شروع
می کردند- مثلا درهمین خانه قدیمی گفتند من متخصص معماری نیستم- در ابتدا موضع خود
را به عنوان غیر متخصص اعلام و بعد انواع پرسش ها و دیدگاه ها را درباره همان
موضوع ارائه می کردند و من شنونده "متخصص"، روشن تر و هاج و واج تر از
گذشته به فکر فرو می رفتم. به موازات احاطه بر دوره های مختلف معماری ایران و
جهان، همانقدر علاقمند و تفسیرگر نقش ها و صنایع دستی ایران متعلق به صفویه و
قاجار بودند، چنانکه فضای خانه ی ایشان-
همان محضرِ لحظه های آموختنی و خاطره انگیز- با دقتی "شایگان وار" از
نقش ها و دستاوردهای هنر ایران آراسته بود. درین فضا، دقتٰ، تفکر و عمق آموختنی
بود. آقای شایگان در گفتگوهایشان، بیشتر اوقات، عشق و علاقه ی هندی ها را به ریاضیات
مثال می زدند و به نوعی بی توجهی و عدم دقت مارا در نگاه به جهان تذکر می دادند.
علاقه ی آقای شایگان به موسیقی ایران، با علاقه اش به داریوش طلایی گره خورده
بود.همانطور که به چندین هنرمند متعلق به نسل های جوان تر در قلمرو نقاشی و عکاسی
وسینما مثل عباس کیارستمی، آیدین آغداشلو، بهمن جلالی و دیگر و دیگران توجه ویژه
داشتند و درباره آن ها قلم زده و سخن رانده بودند، برای هنر و اندیشه داریوش طلایی
احترام بسیار قائل بودند. حال تصور کنید چه محضر و چه لذتی شیرین تربرای یک معمار
اهل موسیقی در فضاهای باز و پوشیده و بسته آن خانه با سقف های کوتاه و بلندش از دیدار
و هم صحبتی با دو داریوش.
دیدار های ما افزون می شدند هنگامی که خواهرم نیلو فر حائری به ایران
می آمدند و به اتفاق پیش ایشان می رفتیم. در دیدار دکتر شایگان ، منشِ ایشان این
بود که همه ی اندیشه ها و اشخاص از هر طیف و صنف و دیدگاهی معرفی می شدند، حذف
وجود نداشت و در مقابل تا بخواهی گفتگوهای ایشان پُر بود از طنز و شوخ طبعی! باورش
مشکل است، ولی در هر دیدار، شعفی که از شنیدن
سخنان ایشان نصیبمان می شد یک طرف و شادیِ
حاصل از شوخ طبعی گفتارِ ایشان در طرف دیگر و همزمانی این دو عبارت بود از تحقق
معنای واقعی انبساط خاطر.
اکنون در دهه شصت عمر با پشتوانه ای از آشنائی ها و دیدارها، خوب میدانم مرگِ چنین خواجه نَه کاریست خُرد :
اگرچه من این خبر را از دنیای مجازی شنیدم اما چنین به نظر می رسد که در جهانِ
واقعی، در دوم فروردین سالِ ١٣٩٧خورشیدی، خورشیدِ داریوش شایگان غروب کرد.
نه تنها باور ندارم بلکه واژه ای را هم سراغ ندارم که هم ترازِ شخصیت
داریوش شایگان، توانِ تسلیت گفتن به خانواده، به نزدیکان و دوست دارانِ ایشان در ایران
و سراسر جهان را داشته باشد،اما از آن جا که چاره ای نیست جُز پناه بردن به
واژگان، این گونه خود را دراندوه این زیانِ فرهنگی عظیم جامعه جهانی شریک می دانم.
با تسلیت فراوان حضور فریده خانم مهربان، رکسان و ترانه و مهرداد عزیز
و محقق برجسته رحیم شایگان ...
بالتیمور
دوم فروردین ۱۳٩٧