فیلم the
bigger splash که به فارسی یک لکه بزرگتر ترجمه شده به کارگردانی لوکا گوادانینو فیلمساز
ایتالیایی با بازی داکوتا جانسن، رالف فاینس، تیلدا سوئینتن و . . . درامی است
روانشناختی درباره یک ستاره راک معروف و یک فیلمساز جوان، شخصیت هایی که برای
تعطیلات به جزیره ایتالیایی و آفتابخورده پانتلریا سفر کردهاند، داستان با حضور رالف
فاینس در نقش راهنما و استاد پیشین تیلدا سوئینتن دچار پیچش های دراماتیک و نهایتا
جنایی می شود که از حوصله این متن خارج است. جایی از فیلم در همان ابتدای حضور رالف فاینس، حین پیاده روی چهار نفره برای رسیدن
به رستورانی در دل کوه، رالف فاینس که شخصیتی برون گرا و به لحاظ رفتاری راحتی
دارد، مشغول ادرار کناره مسیر مالــْـروی منتهی به رستوران می شود، ماتیوس خونارتس
به این کار او اعتراض می کند و می گوید اینجا قبرستان است، رالف فاینس پاسخ می دهد
کل اروپا قبرستان است.
او شدیدا درست می گوید، اروپا یک قبرستان است، دفینه ای برامده از انباشت لایه های
متعدد و متنوع زبانی، فرهنگی، قومی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، شاید همین تعدد
منابع هویتی و هسته هاْی معنایی و خاستگاه های متعارض تاریخی است که عملا اروپا را
تبدیل به مسئله ی همه متفکران کرده است.
در میان متفکران ایرانی داریوش شایگان از معدود متفکرینی است که پل فیروزه ایِ بین
ایران و غرب را در گرو فهم سرنوشت آینده اروپا می داند و البته از این منظر نگاه
انتقادی اش را به چگونگی شکلگیری اروپا نیز معطوف می کند و این کاوش انتقادی و
باستان شناسانه او را در کنار اندیشمندانی همچون ژاک لوگوف قرار می دهد که پروژه
فکری شان اروپا از تولد تا چشم اندازهای اتی بود. انچه اینجا امده است تبیین منظر پیشِ
روی اروپا از طرف داریوش شایگان است، پیشبینی ای که در بستر زمانی ارائه اش ـ
تقریبا 25 سال پیش ـ صحیح به نظر می امد، اما امروز غلط بودنش مبرهن است. متفکرینی همچون شایگان و حتی اندیشمندانی همچون جورجیو آگامبن و احتمالا بسیاری
دیگر، نقش پهنه های زبانی در شکل گیری اروپا را مهم تر از دیگر متعیرها می دانند و
انسجام زبانی و بازگشت به زبان های غالب اروپایی که ریشه های عمیق تری در شکل دهی
به این مفهوم جغرافیایی دارند را یکی از کلیدهای اساسی حل معضل عدم انسجام اروپا می
بینند.
شایگان، البته به درستی، آیین را نیز عنصر مهمی در این میان می داند، اما انچه
حلقه مفقود این تحلیل هاست، تغییر و تحول در روابط میان نظام های مالیِ جهانی است،
افت و خیزهایی که مناسبات جغرافیای و فراجغرافیایی اروپا با جغرافیاهای فکری و
کالبدی پیرامونی ـ غالبا شرقی ـ اش را همیشه بحرانی ساخته است.
برخورد ایدئولوژیک با مسئله هویت هم همیشه پاشنه اشیل اتحادیه اروپا بوده است،
این واقعیت که در مواقع بحرانی ـ بحران پناهجویان، بحران های مالی جهانی، بحران
های ژئوپلیتیک منطقه ای ـ به شدت خودنمایی می کند، امکان اتخاذ تصمیم های بلند مدت
برای رسیدن به اروپای همگرا را در مرزهای محال تعریف می کند.
تزریق ایدئولوژی به هویت، در گستره واقعی سیاست، عملا به نوعی از ناسیونالیسم
نزدیک به راست افراطی منتج می شود که گسست های اروپای متفرق و متخاصم مدفون شده در
تاریخ را فعال می کند، روایت تلخی که بارها و بارها و بارها تکرار شده است و امکان
بسط ارزش های جهان شمول اروپایی فارغ از مناسبات کلونیال را متوقف کرده است.