رامین جهانبگلو: آیا می توان از تاویل به گونه مدار
زیبایی شناسی ایرانی سخن گفت؟
داریوش شایگان: خیر، لغزیدن در تحلیل هایی از این دست کاری بسیار خطرناک است. زیرا
چیزهایی که من می گویم بسیار نظرپه پردازانه است. می گویم که میان فن تاویل و تعدد
سطوح در هنر ایرانی نوعی شباهت وجود دارد. اما نمی دانم که این شباهت آگاهانه یا
ناآگاهانه است. این شباهت می تواند بکلی در سطح ناخودآگاه رخ داده باشد. هنگام گفت
و گو از زیبایی شناسی ایرانی باید دو پدیده را در نظر گرفت: یکی پدیده سطوح متفاوت
ادراک و دیگری پدیده مشارکت. وقتی که مثلا به تاویل در سطوح مختلف تصاویر در
مینیاتور می پردازید، خودتان در ان شرکت می جویید. به طرزی کیفی از فضایی به فضای
دیگر می روید و خود را با مضمون های همْ زمان ان یکی می کنید. مثلا یک مینیاتور
قرن هشتم مکتب تبریز را در نظر بگیرید. به طور همزمان، سه رویداد جدا، گاه در زمان
و در مکان و بدون هیچگونه ربط منطقی، در ان مشاهده می شود: صحنه ای که در ان موسی
مچ پای اوج دیو را با نیزه اش سوراخ می کند، صحنه ای که حضرت محمد، حضرت علی را به
بارگاه خود می پذیرد و صحنه ای که مریم مقدس کودکْ خدا را در اغوش گرفته است. این
سه رویداد مظاهری هستند که سه سنت ابراهیمی را نشان می دهند. از این رو فضاهایی که
در مینیاتورها ترسیم شده یا از طریق تخیل نمایان گردیده اند، فضاهای کیفی هستند که
بر حسب رویدادی که رخ می دهد، از هم متفاوت می شوند. در مینیاتور با فضاهای مختلف
و ناهمگنی سروکار داریم که حالات گوناگون هستی را به هم مربوط می سازند.
رامین جهانبگلو: علت فقدان پرسپکتیو در مینیاتورهای ایرانی همین است؟
داریوش شایگان: دقیقا هیچ دورنمایی وجود ندارد. فضایی بی سایه است.
رامین جهانبگلو: ایا در جمال شناسی ایرانی، انسان در جهش دوگانه ای که در زیبایی
شناسی مدرن هم از سوی هنرمند و هم از سوی تماشاگر یافت می شود شرکت دارد؟ یعنی آیا
در ان واحد دو مفهوم ذوق و زیبایی در ان پدیدار می شوند؟
داریوش شایگان: به گمان من لوک فری بدرستی می گوید که از یک سو زیبایی شناسی بر
محور بینش الهیْ اسطوره ای قرار دارد، که در خارج از وجود انسان جای گزیده و از
سوی دیگر، زیبایی شناسی استادان بزرگ را داریم که در ان ها انسان بنیان گذار فضای
هنری است و نظریه های مربوط به ذوق و نبوغ از همین جا می ایند. اما به گمان من اگر
بخواهیم اگر بخواهیم از هنر ایرانی سخن بگوییم، باید ان را در معنی اول قرار دهیم.
بدین معنی که هنر ایرانی هنری است غالبا بی امضا که ذوق و نبوغ در ان اهمیتی
ندارد، بلکه فرد در برابر رویت تصویر ازلی محو می شود، حال انکه با گسست مدرنیته اوضاع
برعکس می شود. یعنی فرد است که نبوغ خاص خود را بر اثرش توشیح و حک می کند و ظهور
نام های پر افتخار هنر رنسانس از همین جا مایه می گیرد.