اگر شرایط تساوی گرای دهه های
60 و 70 موجب از میان رفتن محبوبیت و مردمی بودن معماری مدرن گردید، سیاست های
نئولیبرالی دهه های 80 و 90 آن را منسوخ ساخت. ابتکار عمل برای ساختن
شهر، به طور فزاینده ای با بخش خصوصی در ارتباط می باشد. 'تولید
فکر' توسط حرفه معماری، در قالب مانیفست نظری و یا دید فراگیرشهری، به تدریج رو به
توقف است. بذر های
زیادی که از طریق آن شهر، تغییر را خلق می نمایند، مداخلات بزرگ در شهر، با بکارگیری پروژه های عمومی مسکن به مثابه
بافتی که برای ایجاد یک ساختار جدید و
جایگزین شهری بکار گرفته می شود، تقریبا در عمل، غیرممکن است.
به عنوان بخشی از برنامه خصوصی سازی فراگیر، انجمن های مسکن عمومی،
خصوصی می شوند و مالکیت خانه به طور ساختگی و نمایشی افزایش می یابد. با تبدیل بخش های بزرگی از جامعه، از مستاجران به صاحبان خانه،
قدرت های حاکم نیز امیدوارند که قدرت سیاسی را بدست آورند. به محض اینکه مردم خانه
های خود را می گیرند، یک وام مسکن به آنها در جهت نگهداشت نرخ های بهره و تورم
پایین تعلق می گیرد. بن بستی به سوی واقعیت مالی اجتناب ناپذیر، آنها راه های جایگزین
کمی خواهند داشت، اما با برنامه کاری اقتصادی احساس همدردی دارند. منطقی است صاحب
خانه ها، یک حوزه محافظه کارانه فوری
تشکیل دهند.
با این حال؛ در طول دهه های آینده، وفاداری جدید میان طبقه متوسط و راست
گرایان تبدیل به اتحادی ناخوشایند می شود. انقلاب محافظه کار به دو ستون متکی بود:
افزایش دائمی ارزش اموال (برای حفظ تمایل به مالکیت خانه) و تعدیل دستمزد (برای حفظ قدرتِ رقابتی
اقتصادی).
این اتفاق زمانی پیش خواهد آمد که
ترکیبی از این دو امر، با هم برخورد داشته باشند و کل سیستم را در برگیرند که به مردم اجازه می دهد به منظور رسیدن به قدرت و
موفقیت و با فرو کاست اخلاقیات، دست به
خرید بزنند، به مثابه چیزی در قالب یک
پیمان فاوستی.
با افزایش ارزش اموال، سریعتر از افزایش درآمد، خانه ها هنوز هم غیر
قابل دسترس می باشند؛ هر نسلی از خریداران از همان شرایطی که منجر به کسب سود صاحبان اولیه
شده بود ، رنج می برند.
مشاهدات پیکتی بر مبنای "بازده ثروت بیش از درآمد" آشکارا بازنمودی
از روایت های املاک و مستغلات دهه های گذشته است. املاک و مستغلات یک نمونه محوری از چگونگی
کارکرد سرمایه است،
پس از موج اول که به نظر می آید به نفع مردم کار می کند، ناگزیر نوعی پویایی
خودآیین را تجربه می نماید.
پس از انقلاب محافظه کار، محیط ساخته شده و به ویژه مسکن، نقش اساساً
جدیدی به دست آورد. از
ابزاری مبتنی بر ارائه سرپناه، تبدیل به ابزاری جهت تولید بازده مالی می گردد. یک ساختمان دیگر چیزی نه برای استفاده (مصرف)، بلکه برای مالکیت است
(با امید به افزایش ارزش دارایی، به جای ارزش مصرفی، در طول زمان). از طریق استقرار فراگیر اصطلاح "املاک"، اقتصاددان به جای معمار جایگزین می شود. این نیز
لحظه ای ست که معماری به طور قطعی غیر قابل توضیح است (حداقل مطابق معیارهایی که
معماران معمولا معماری را توضیح می دهند).
منطق یک ساختمان دیگر در درجه اول نشان دهنده استفاده مورد نظر آن
نیست، بلکه به جای آن عمدتا برای ارتقاء مطلوبیت عمومی در اصطلاح اقتصادی است. قضاوت معماری به بازار موکول شده است. "سبک معماری"ِ
ساختمان ها دیگر نه نشانی از از انتخابی ایدئولوژیکی،
بلکه تجاری ست: معماری، هر قدر که مایل به پرداخت آن هستند، واجد ارزش است.
این نیز لحظه ای است که معماری و بازاریابی تمیزناپذیر می گردند. واژگون
سازی نابهنجار روند به شرح زیر است: رندرینگ های کامپیوتری از طراحی فنی ،فروش
آپارتمان از طراحی ساختار، تصویر از ماده، و فروشنده از معمار پیشی می جویند. شاید
نطق های مشهور انتقادی آلدو ون ایک علیه
پست مدرنیسم در دهه 1980 عملا چیزی بیش از بیان ناامیدی یا خشم بوده است که به
نحوی کار ما را ربوده بود.
در واقع، اگر ما به نتیجه گیری کامل از فراسنجی (آنالوژی) پیکتی بپردازیم، ممکن است تعجب نماییم که آیا چنین چیزی به عنوان معماری پست
مدرن در واقع وجود دارد.
شاید چیزی که ما شاهد آن بودیم، جانشینی سبک های معمارانه در حالت
جدلی دوجانبه نبود، بلکه تغییری نسبت به نقش اساسا متفاوت ساختمان ها در مجموع
بود. اگر قبل از دهه 1970 (آنطور که می گویند)
ساختمان ها عمدتا به مثابه امری (همگانی) در نظر گرفته می شد، پس از سال های 1970، به طور عمده به مثابه ابزاردرآمدی در نظر گرفته شده است -که به طرز عجیبی تنها باعث
فشار شدید متوالی و انتقالی طی سالها بر بودجه های ساختمانی شد. پس از جانمایی ساختمان (ساخت و ساز) به مثابه فرمی از سرمایه، انتخابی وجود نخواهد داشت، بلکه
ساخت و ساز براساس منطق سرمایه عمل می کند.
به این معنا، در نهایت ممکن است چیزی مانند معماری مدرن یا پست مدرن
وجود نداشته باشد، بلکه آنچه وجود دارد، معماری قبل و بعد از انضمام آن با سرمایه می
باشد.
دهه های اخیر، شاهد ظهور یک تردید جدید، مدرنیسم جدید، حداقل در
اصطلاح زیبایی شناختی بوده است. لیکن از
چه طریقی مدرن، معماری مدرن امروز است؟ مدرنیسم یک برنامه گویا داشت: اشتراک گذاری
برکات علم و فن آوری، در ابعاد جهانی. دهه های اخیر نشان داده است که معماری مدرن به راحتی می تواند بر علیه
ایدئولوژی اصلی خود اعمال شود.
هنگامی که ساختمان ها به مثابه ابزار بازگشت سرمایه شناخته می شوند،
"صرفه های اقتصادی ناشی از وسیلهء"(ای اُ اِم) معماری مدرن راهی جهت دربرداری بیشترین تعداد افراد نیست، بلکه راهی
برای به حداکثر رساندن سود است.
. همان رپرتوار های تولید عقلانی، ترکیب محصولات صنعتی، جشن زاویه
90 درجه و میانه روی زیبایی شناسانه که یک بار ساختمان ها را مقرون به صرفه ساخته
اند، اکنون ساختمان ها را ارزان می سازند. بازاریابی در اینجا نقش حیاتی دارد. هنگامی
که مدرنیسم می تواند آزادانه به مثابه سبکی به جای ایدئولوژی بازتفسیر شود، جداسازی قیمت فروش (بالا) از پایه هزینه (پایین) و کسب
سود ثبتی به مثابه نتیجه نسبتاً آسان خواهد بود.
به طرز عجیب و مضحکی، این پیشرفت بر فقیر و غنی توامان تاثیر می
گذارد. با ارزش های فروش بیش از هزینه های تولید به میزان فعلی، کیفیت دیگر در
محصول مستقر نیست بلکه در سود بالقوه از طریق فروش است. قیمت اموال توسط ترکیبی از اندازه و موقعیت
مکان ایجاد می شود، مگر
اینکه نقایص عمده فنی وجود داشته باشد، کیفیت مواد یا کیفیت ساختمان به سختی نقش
دارد. تا زمانی که تبلیغات ادامه پیدا کند، سرمایه
گذاری امن است.
یک داستان کوتاه: تا انتهای سال 2015، در یکی از ثروتمندترین بخش های
مرکزی لندن، پروژه ای مسکونی ِ رو به پایانی، تکمیل خواهد شد.(این مقاله به سال
2015 نوشته شده است). این پروژه شامل حدود 50 آپارتمان لوکس است. تعهد به تحقق
بخشی از آپارتمان ها به عنوان خانه های مقرون به صرفه، موردی قانونی با توجه به
سیاست های برنامه ریزی لندن، با ارائه یک
سایت جایگزین در یک محله تا حدی فقیر تر از فاصله خود از توسعه تلاقی پیدا کرده
است. جمعیت هدف این پروژه بازار مهاجرین هستند، که به طور گسترده ای با مشخصه خرید
نقدی، بدون وام از سوی بانک شناخته شده اند.
فروش به این ترتیب سریعتر اتفاق می افتد. ارزان ترین آپارتمان در پروژه، هزینه ای
برابر با 11 میلیون یورو دارد. (قیمت گران ترین آپارتمان بین خریدار و فروشنده تحت
عنوان یک توافقنامه محرمانه محفوظ است). این بروشور فروش از "مکان کمیاب زندگی در و حول معماری برجسته مدرن در
پارک" صحبت می کند. برای بسیاری از ساکنان آینده نگر (شاید روس های ثروتمند)
ایده معماری مدرن در یک پارک، خاطراتی از یک سیستم که فروپاشی آن، با ثروت های
شخصی خود تامین شده بود را، به یاد می
آورد. معماران می گویند که مقوا ی مقاوم در برابر آب و هوا به عنوان یک متریال نما
مورد توجه قرار گرفته است، و بر این عقیده اند برخی از ثروتمندترین افراد جهان
قیمت های ثبتی ای را برای یک جعبه مقوایی می
پردازند. مشتری، به مثابه دستیاری قدیمی در کسب و کار توسعه، به طرز مضحکی غافلگیر
نشده و اجازهء ادامه پروژه را داده است، هرچند در شرایطی که تغییرات جزئی در متریال
نما وجود دارد.
با وجود زیبایی شناسی فقرِ آن، هزینه ساختمان در حال حاضر به طور قابل
توجهی بیش از بودجه است.
با هماهنگی، ناظران گزارش خود را (که کاهش هزینه های عمده
راخواستارند) در همان روز منتشر کردند چنانکه نمایندگان املاک، لیست خریداران خود
را منتشر می کنند: مجموعه ای جالب از آمریکایی های ثروتمند (بسیاری از نام های
هلندی)؛ بیلیونرهای الیگارشیک روسیه ای ،و شیوخ نفت عرب. ترکیب ثروت آنها چیزی به اندازه
دو برابر اقتصاد بریتانیا است. "فقیرترین" خریدار احتمالی ارزش
کمی بیش از 2 بیلیون پوند، حدود 50 برابر بودجه ساخت و ساز پروژه است. برای اطمینان از اینکه "منابع مالی افزوده خواهد شد" هزینه
پروژه متعاقبا 40 درصد کاهش می یابد.
وان هاید پارک توسط راجر
استریک هاربر و همکاران در نایتس بریج ، لندن - یک آپارتمان لوکس 86 واحدی به عنوان "منحصر به فرد
ترین آدرس در جهان" به بازار عرضه می گردد. یک آپارتمان تک خواب در اینجا
هزینهء 9 میلیون پوندی دارد. در سال
2013 تنها 19 نفر به عنوان خانه اول در آنجا مستقر شدند؛ 26
آپارتمان به عنوان خانه دوم ثبت شده است، به این معنی که صاحبان سود
از کاهش 50 درصدی در مالیات شورا بهره مند شدند؛ 16 آپارتمان خالی بودند و بقیه
توسط "شرکت ها" اشغال شدند.
این داستان کوتاه، با همه عناصر تراژدیک-کمیک خود، نشانه های
ناخوشایندی از بازارهای بیش از حد داغ مسکونی مانند مرکز لندن است که حتی قیمت های
ثبتی توسط ساکنان ثروتمند نجومی نیز از فشار متمادی ناشی از هزینه های ساخت و ساز
جلوگیری نمی نماید.
در این ضمن که مسیر صعودی قیمت های املاک مسکونی که توسط بازار
مهاجرین ایجاد شده است، در انتهای دیگر طیف تاثیری قابل پیش بینی داشته تا گروه
های درآمدی متوسط را مجبور کند دورتر از مرکز زندگی کنند.
پرستاران، معلمان، پلیس ها، آتش نشانان و سایر متخصصان که دستمزد
متوسطی دریافت می کنند، دیگر واجد شرایط برای وام های مسکونی حتی برای متوسط ترین
املاک داخل لندن مرکزی نیستند. اخیرا حراج املاک آسیب دیده شورا در بخشهایی از
لندن مرکزی، ظاهرا به منظور افزایش سهمیه خانه های مقرون به صرفه ایجاد شده که در
امر کاهش روند، کمی موثر بوده است. بعد از
اینکه پیشنهاد شد نسل اول مستاجران آپارتمان های اجاره ای خود را با نرخ یارانه بخرند، دور بعدی فروش به سرعت با
نرخ های بازار منطبق شد که به طور کلی باعث می شود آپارتمان ها برای گروه های هدف
درآمدی، قابل دسترس و مقرون به صرفه نباشند.
حتی یک قطعه معماری به خوبی طراحی شده، با تمام ارجاعات صحیح به
مدرنیزم روشنگرانه قرن بیستمی، نمی تواند به مثابه یک همراه و تسهیل گر در امر ترویج شکاف در حال
گسترش میان ارزش و کیفیت باشد: یک مارپیچ رو به پایین،جاییکه در نهایت حتی افراد
کمی از تغییرات
کوتاه مدت خوشحال می شوند.
برج ترلیک، ساختمان 31 طبقه ای با 217 آپارتمان در شمال کنزینگتون، توسط اِرنو گلدفینگر به سال 1972 ساخته شد و تا
به حال در زمینه رفتارهای ضد اجتماعی و جرم و جنایت شهرت داشته است. با معرفی
ابزار "حق ِ خرید" خانه های شورایی، اواسط دهه 80، بسیاری از آپارتمان
ها توسط مستاجران خریداری شد. انجمن ساکنان جدید تشکیل شد و چندین اقدام در زمینه
بهبود موارد امنیتی صورت پذیرفت، از جمله استخدام یک نگهبان. پس از ارائه فهرست درجه دوم ساختمان به سال 1998، قیمت املاک به شدت افزایش یافت
و آپارتمان های برج به عنوان خانه های بسیار مطلوب شناخته شدند. علیرغم مشکلات جدی فنی داخل ساختمان، املاک درون برج بین 250،000 پوند
برای یک آپارتمان تک خوابه کوچک تا 480،000 پوند برای یک آپارتمان سه خوابه کاملا
مرمت شده فروخته شده است. حداکثر
وام مسکن قابل حصول برای درآمد ناخالص سالیانه 32،188 پوند انگلیس به سال 2014 ،
مبلغ 152،000 پوند بود.
لندن مرکزی تنها مکان تحت تاثیر این پدیده نیست.
در املاک پارک هیل (عکس بالا)، در شفیلد، شمال یورکشایر، املاک شورایی
ساخته شده به سال 1957(8)، در دهه 1970 فروپاشید.
به سال 1998 این مجموعه در فهرست درجه دو جانمایی شده بود، و پس از آن
میراث انگلیسی همراه با یک توسعه دهنده املاک خصوصی، یک طرح نوسازی را برای تبدیل
آپارتمان(فلت) به آپارتمان های شیک و گران
قیمت و واحدهای کسب و کار به بازار عرضه
کرد. این نوسازی یکی از شش پروژه برتر در جایزه ریبا استرلینگ 2013 بود). براساس
وب سایت خود شفیلد، این شهر "پایینترین حقوق میانگین سالانه شهرهای مرکزی
انگلستان" را دارد، در حدود 24000 پوند، و بر همین مبنا اجازه می دهد وام
مسکن در اطراف 115000پوند باشد. خارج از انگلستان، واحدهای اصلی یونیت دِ هبیتیشنِ (مجتمع مارسی) لوکوربوزیه
در حال حاضر بدین شرح بفروش می رسد: 151،000 یورو (برای یک
استودیو 31m2)؛ 350،000 یورو (برای فلت سه خوابه) و
418،000 یورو (برای یک فلت چهار خوابه).
میانگین دستمزد سالانه در فرانسه 30،300 یورو و حداکثر وام
مسکن تنها 120،000 یورو است.
به نظر می رسد حداقل معاش در قرن 21 تبدیل به یک شرایط انحصاری با حق
ویژه شده باشد.
قرن بیستم به ما آموخت که تفکر یوتوپیایی می تواند عواقبی ناگوار داشته
باشد، اما اگر دوره تاریخی، دیالکتیکی باشد، چه چیزی به دنبال دارد؟ آیا قرن بیست
و یکم، عدم وجود یوتوپیاها را نشان می دهد؟ و اگر چنین است، خطرات آن چیست؟ چارچوب
بندی پیکتی از قرن بیستم، مفهوم آشنای
"سده بیستم کوتاه"(9) را بازتاب می دهد: دوره تاریخی
توسط یک رقابت جهانی میان دو ایدئولوژی رقیب از آغاز جنگ جهانی اول تا پایان
کمونیسم در اروپای شرقی، مشخص شده است؛ شروع در سارایوو، پایان در برلین. اگر به پیکتی اعتقاد داریم، ممکن است به خوبی در راه
بازگشت به شکل حکومت پدر میراثی از سرمایه داری باشیم.
با آن شکل، ماموریت اجتماعی معماری مدرن -تلاش برای ایجاد یک
استاندارد مناسب زندگی برای همه- به نظر می رسد چیزی از گذشته باشد. معماری در حال حاضر یک ابزار سرمایه است، که در راستای مقابله با تلاش های ایدئولوژیک سابق خود قرار دارد.
پانزده سال تا هزاره جدید،(این مقاله به سال 2015 نوشته شد)؛ به نظر
می رسد که قرن گذشته هرگز رخ نداده است. همان معماری که یکبار تحرک اجتماعی را در
بتن بروت تجسم بخشید، اکنون به جلوگیری از آن یاری می رساند.
با وجود نرخ های بالاتر فقر و
بی خانمانی، املاک مسکن اجتماعی بزرگ با
عزم راسخ بیشتری ویران می شوند. شاید
نظریه پیکتی،
نابود سازی نهایی قرن بیستم، دلیل آوری بتن در حذف روشمند ماده فیزیکی آن را، بیابد.
قسمت
اول را از اینجا بخوانید.
منابع:
8. Designed by Jack Lynn and Ivor Smith.
9. The short 20th century, originally proposed by Iván Berend (Hungarian
Academy of Sciences) but defined by Eric Hobsbawm, a British Marxist
historian and author, refers to the period between
the outbreak of the First World War and
the fall of Communism in Eastern Europe.