یکی از عناصر اساسی فهم ویریلیو رابطه دوستانه اش با ژرژ
پرکِ شاعر است. پِرِک در کتاب هایش همچون دبلیو یا خاطرات کودکی بر
تجربه تازه ی راه های کاوش بر فاشیسم و یهودی ستیزی موکد می شود؛ واقعیت هایی که
زندگی خانوادگی اش را طی جنگ دوم جهانی نابود کردند. درست است که این راستیْ
ازمایی لحنی بازیگوشانه و تجربی دارد اما در نوشتار پرک جایگاه به شدت جدی ای به
خود می گیرد. ویریلیو هم بر همین سیاق به بسط، توسعه و تعمیق سبک نوشتاری اش نشست؛
سبکی تجربی، به دنبال یافتن راه جدیدی برای فهم جهان، چرا که تاثیرات جنگ جهانی
دوم به یک نیاز واقعی دامن زده بود؛ نوشتن متفاوت، زیست متفاوت و البته ساختن
متفاوت، ان هم برای گریز از تمام انچه پیش امده بود. هر چه بیشتر بر زندگی ویریلیو غور کنیم، بیشتر متوجه می شویم که تا چه حد عاشق
پاریس بود و زندگی و کارش را در این شهر مستقر کرد و در دنیای سینما (او دوست
صمیمی اریک رومر بود)، ادبیات و جهان آکادمی متاثر از دلوز و فوکو و بودریار ( و
رقابت بعضا سالم و گاها ناسالم میانشان) و عالم سیاست غرق شد. شهرهای مدرن [از نظر ویریلیو] آزمایشگاه های تجربی، راستی ازمایی انواع جدیدی از
نظارت و کنترل بودند و اثار او در دهه 60 و 70 بر مدار پیش بینی جهانی شکل گرفت که
شهرهایش به طور فزاینده ای به فرودگاه ها شبیه اند، مملو از تکنولوژی های جدیدی که
تلاششان بر اطمینان از عدم فرورفتن شهر در بی نظمی، جنایت و ترور است.
در دهه 90 او به نوعی پیش آگاهی نسبت به این واقعیت دست یافت که شهرها قلمرو اساسی
کشمکش و ترور در جهانی خواهند بود که تکنولوژی های اطلاعاتی در ان امکان ایجاد هر
نوع گونه جدیدی از رخدادهای جهانی را رقم خواهند زد.