شهرِ حادْبازنمودی overexposed city شهری است که هسته ای اولیه خود را
همچنان درون خود دارد اما مفهوم مرز در این شهر به شدت دچار تغییر شده است، درست
همانگونه که نمای شهر و محله های شهری هم درگیر همین تغییرات اساسی اند. . . اگر
متروپلیس هنوز یک جا [در فهم کلاسیکش] باشد، اگر متروپلیس هنوز به یک محدوده
جغرافیایی ارجاع دهد، دیگر نمی توان ان را بر اساس تضادهای کلاسیک شهر/ پیرامونْ
شهر و مرکز/ حاشیه تعریف کرد.
رشد [هرزه] حومه شهرها به انحلال این تضاد کلاسیک کمک کرده
است، در واقع تضاد درونیْ بیرونی با انقلاب های گسترده در حوزه حمل و نقل و توسعه
تکنولوژی های ارتباطی و ارتباط راهِ دور از میان رفته اند، به بیان دیگر، فضاهای
مادی و هموژن که از دلِ هندسه کلاسیک یونانی سر براورده اند، راه خود را به فضای
تصادمی و هتروژنی گشوده اند که تحت شمول ان برش ها و قطعات یکبار دیگر به عناصر
اصلی تبدیل می شوند.
شهر، امروزه فرم اش را از دست داده است، انچه باقی مانده، صرفا فرمْ تصویری است
فاقد بعد، نقطه یا خَردْ پدیده هایی که می توانند هرجایی باشند، با این تفاوت که
قابل اندازه گیری نیستند. اگر به شهر در قالبی پاسکالی بنگریم، ان را مرکزی می بینیم که تمام پیرامون خود را دفع می کند و حتی کانسپت حاشیه در
این فهم از شهر به اصل عدم قطعیتی تبدیل می شود که تحت شمول پیوستار
ژئومورفولوژیکال جهان عمل خواهد کرد.
از حالا به بعد معماریِ شهر بایستی بتواند با پیشرفت "فضاْ زمان تکنولوژیک"
کنار بیاید، فضاْ زمانی که شبکه ها و سیستم های بزرگراهی و شبکه بندی های متنوعش نه
با فضای برامده از بافت ساخته شده، که با توالی برنامه ریزی نامحسوسی از زمان ممزوج
شده اند، امتزاجی که تحت شمول ان اینترفیس انسان/ماشین جایگزین نماهای ساختمان ها
و سطوح زمینی می شود که ساختمان روی ان بنا خواهد گردید.