در سال 1966، مقاله قلمرو معماری نوشته ویتوریو گِرِگوتی ،
بدون شک یکی از مهم ترین نوشته های او محسوب می شود که افق های جدید و بکری را در
دنیای تئوری و طراحی معماری از خود به جا گذاشته است. در این مقاله، گِرِگوتی، نه
تنها نقاط ارجاع موجود در این زمینه را وسعت می بخشد بلکه نسبت معماری با کانتکست
و جغرافیای خودش را نیز مشخص می گرداند. با توجه به توضیحات گِرِگوتی، معماری
ایتالیایی در سال های 1970 به منظور کشف شهرها خارج از دیوارهای مراکز تاریخی وارد
عمل شد(دیوارهایی که اغلب به ویرانه هایی شهری تقلیل پیدا می کردند ولی همیشه به
عنوان عناصری شناخته می شدند که به منظور یادآوری و تقویت خاطرات گذشته در شهرها
محافظت می شدند). در کنار زندگی بخشی این عناصر توسط رویکردهای انسان گرایی مدنی
که در آن زمان بسیار مطرح و مهم بود، این ساختمان های جدید، بیشتر در گروه
دیوارهای جداره های حومه شهری مورد تفسیر و بررسی قرار می گرفتند. و بعد از این
بود که، حرفه معماری در آن زمان برخلاف اصول عقاید کهنه خودش، از وارد کردن این
نواحی تاریخی درون بررسی های معمول و عادی اش اجتناب کرد.
در سال 1983 که می توان بنیان دوره خاصی از معماری به همراه
تمامی رویکردهای خوب ولی متناقض اش به حساب آورد، فولویو ایراچه در مجله دوموس این
رویکرد مفهومی را در آثار دو پیش کسوت این چنین توضیح می دهد: «زمانی که پراکندگی این
فسیل های بزرگ توسط گویدو کانِلا در سرتاسر کمربند ساحلی کسل کننده واقع در دهکده
پو، حاکی از فریادهای هیجان های احساسی در زمینه فوریت بازگشت به سنت معماری وطنی
ایتالیا است، تفکرات بیصدای آلدو روسی بازگوکننده زبانی سرد و بازدارنده در جهت
کاهش نشانه ها و ارجاعات بیانی است. نقطه مشترک برای مقایسه[این دو معمار] الهام
یا نوستالژی مشترک به منظور عظمت گرایی در معماری است که شاید بیشترنقطه ارجاعِ مجازی
مشابهی برای این چنین ساختمان های متفاوتی به حساب آید.» ایراچه به شکلی واضح و
هنرمندانه، فرهنگ خاص و معمول موجود در پیش زمینه ذهن و کار این معماران را برای
ارائه طراحی های روسی برای دبیرستانی در برونی واقع در شهر لومباردی را در شماره
639 مجله دوموس خلاصه می کند.
در سال های 1970، بسیاری از مدارس ایتالیا در این گروه، از
پیش دبستانی گرفته تا دانشگاه، در رویکردهای معماران اش می توان نفوذ درون ارزش
های فرهنگی و اجتماعی را به وضوح دید که بیش از پیش نیاز به فراهم کردن واحدهای
همسایگی مجهز به زیرساخت ها و امکانات شهری را تقویت کرد و به وسیله ابزارهای
برنامه ریزی شهری به این مهم دست یافت. مدرسه ها، در حقیقت، نقطه شروع اولیه طراحی
و اجرای بلوک های شهری بودند که می توانستند انسجام فضایی را شخصیت بخشند و حس اجتماعی
را در مکان هایی که فاقد این جنبه از طراحی بودند، شبیه سازی کند. این تفکر در
ادامه نمونه های اندکی خوش شانس تر ایتالیایی بودند که ساختمان مدارس جلب توجه های
تازه ای را به منظور بالابردن کیفیت محیط های آموزشی از آنِ خود کرده بود. بهترین
نمونه موردی در این زمینه؛ بازآفرینی
مجموعه اوربینو در قالب شهری دانشگاهی است که توسط یک سازمان مدنی پیش رو و جانکارلو دی کارلو معمار اجرا شده است و از
نمونه های بین المللی نیز می توان به مدارس طراحی شده در هلند از آثار هرمان هِرتزبِرگر
نیز اشاره کرد.
مدارس بسیار فراتر از قطعه زمین مشخص شده برایشان، بر
کانتکست پیرامون شان تاثیر گذار هستند. آن ها انرژی بالفعل موجود در مراکز شهری،
واقع در واحدهای همسایگی و حاشیه شهرها را تقویت و تسریع می بخشند. ویتوریو گِرِگوتی
یکی از بلندپروازترین تلاش ها در این مسیر را خلق کرد، او پل بسیار بزرگ دره ای
دانشگاه کالابریا، یک مگا استارکچر با دقت بسیار بالای شهری را طراحی کرد. این پل،
پیش از این، زیر بارسنگین حرکت خطی وسایل نقلیه و تحولات اداری فروریخت. تصاویر و
ترسیمات این پروژه ها حالتی غمگین و مالیخولیایی را یادآور می شوند که گواه شکست
ناتمام نه یک ساختمان واحد بلکه اهداف فرهنگی یک قرن کامل است.