آورده میشل فوکو برای معماری را می توان در این گزاره صورت بندی کرد؛ کیفیت های برامده از رابطه دانشْ قدرت، به موازات نوعی از سوبژکتیویتی پویایی که تولید می کنند، می توانند در قالب فرم های شهری و معمارانه تعابیر مادی و فضایی به خود گیرند. جالب است که علی رغم اهمیت ایده دیسیپلین و کنترل زیستْ سیاست در گفتمان میشل فوکو، تقریبا، به ندرت، نظری از او بر معماری و برنامه ریزی شهری یافت می شود. تنها استثنای حائز اهمیت گفت و گویی ایست از او با پل رابینو، گفت و گویی تحت عنوان "فضا، دانش و قدرت" که در سال 1982 صورت گرفت، در این گفت و گو میشل فوکو بر کیفیت های تازه سیاسی ای اشاره می گذارد که معماری در انتهای قرن 18ام ان ها را مد نظر می اورد، فوکو در این گفت و گو یاداوری می کند، چگونه کانسپت های تازه ی تسهیلات عمومی و نظم عمومی و البته بهداشت، الزامات خودشان را بر تفکرمجدد بر رساله های کلاسیک معماری دیکته می کنند. در این فرایند معماری نقش خود به عنوان حامی نظم های سنتی و سلسله مراتب زیبایی شناسانه را رها می کند، میشل فوکو تاثیر دانشگاه های پلی تکنیک به عنوان سازمان دهندگان نوع جدیدی از فضای اجتماعی در این گذار را بی نهایت و مبرهن می داند. در این گذار معماری اقتدار سنتی خود، به مثابه یک فرم نمادین را از دست می دهد و البته به ارامی به گره گاهی درون شبکه دانش و کنشی بدل می شود که تحت شمول ان انسان ها مجددا در حال شکلگیری اند و فضای مدرن اجتماعی نیز به ارامی در حال نضج گیری. به موازات، پزشکیْ سازی فضا، خیلی زود، خود را در سطح یک ارزش عمومی تعریف می کند و به یکی از بارزه های اساسی ساختار زیستْ سیاست معماری بدل می گردد.