یک سال پس از
درگذشت لو کوربوزیه، سخن راندن علیه برخی مبانی معماری و شهرسازی مدرن نیاز به
شهامت کمتری داشت. پیچیدگی و تضاد در معماری در زمانی مطرح شد که سران معماری مدرن
آرام آرام از میس فن در روهه فاصله میگرفتند و توجه به جامعهشناسی زمینه را راهحل
بهتری برای پاسخگویی به عملکرد مییافتند. آنچه رابرت ونتوری در ۱۹۶۶ مطرح کرد،
سالها پیشتر در آثار معمارانی چون لویی کان و آلوار آلتو محقق شده بود، اما گویی
در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، تلاش برای مطرح کردن نظریه جدید، خود بیش از محتوای نظریه
اهمیت یافته بود. اهتمام کریستوفر الکساندر در جهت مطرح کردن نظریه جدید، که چند
بار با خطا همراه شد و صفت "بد مست نظریهپردازیِ معماری" را از پیتر
آیزنمن نصیب خود کرد، شاهد این ادعا است. آنچه را ونتوری در پیچیدگی و تضاد در
معماری مطرح کرد، نه میتوان مبانی جدیدی برای ساختِ معماری برشمرد که پیشتر مطرح
نشده بود و نه دستورکاری که محصولاتی متفاوت از آنچه را ارائه دهد که پیشتر ساخته
نشده بود. او در این کتاب، میس فن در روهه را مخاطب قرار میدهد و بر جان کمتوان
او میتازد.
خانه وانا: معماری
اسطورهای
بیتردید مهمترین
اثر رابرت ونتوری، اولین پروژه اوست: خانه وانا (۱۹۶۴). این پروژه به ویژه از لحاظ
مبانی اسطورهای که متبلور میسازد، متفاوتترین اثر اوست. ونتوری در این پروژه،
بازنمایی تصویر کهنْالگویی و ازلی نوع بشر از خانه را بهمثابه اصل اساسی در
طراحی اتخاذ میکند و میکوشد آن را در تضاد با اصل کهنْالگویی دیگر، یعنی تقارن،
به بهترین نحو در دنیای امروز متبلور سازد. پروژه متقارن نیست، اما متقارن مینماید.
این مهمترین خصیصه بارز این خانه است. در پاسخگویی به عملکرد، شومینه بر اساس
سنت ساختن خانه در آمریکا، هسته اصلی خانه و قلب تپنده آن است و از این منظر، در
متعالیترین وجه، در راستای سنتهای چند صد ساله سکونت در آمریکا قرار میگیرد.
بازی با نور، فضای باز در طبقه دوم، حضور پلکان در نشیمن و جای گیری پروژه در کنار
درختان، همگی باهم، روح خانه بودن پروژه را در آن میدمند.
عدم نفی تزئین
تجاریْ بازاری
رابرت ونتوری در
پروژه خانه گیلد که تقریباً همزمان با خانه وانا ساخته میشد (۱۹۶۴)، بهعنوان
نخستین پروژه بزرگمقیاساش، که بهعنوان یکی از نخستین بیانهای معماری پستمدرن
شناخته شد و او را در زمره معماران بزرگ فرن بیستم جای داد، از آجر قرمز و طاقنمای
بزرگ در محور تقارن بهنحوی استفاده کرد که خط معماری لویی کان را بازنمایی میکرد.
خانه گیلد حرف تازهای نداشت اما از حیث بیان معماری و پاسخگویی به عملکرد، پروژه
قابل تحسینی بود. چهار سال بعد، به سال ۱۹۶۸، ایستگاه آتشنشانی شماره ۴ در
کولومبوس ایندیانا، کمی سؤالبرانگیز شد. چرا باید شکل پنجرههای کشیده و مربعی
خانه وانا در ایستگاه آتشنشانی تکرار شود؟ شاید میشد در تضاد با برخی مبانی مطرحشده
توسط خود او، آن را بهعنوان نوعی خط معماری مختص به خود یا همان مفهوم مدرن امضای
معمار قلمداد کرد. اما هشت سال بعد به سال ۱۹۷۶، طراحی بخش مدرن موزه هنر یادمانی
آلن در اوهایو نقطه عطفی در آثار رابرت ونتوری شد. طراحی در پروژهای که با خود
نشانههای تاریخی را حمل میکرد، ازجمله: سرْستونهای کورنتین، بازنمایی طاقهای
رومی به نحوی که پنج قرن پیش از آن، برونلسکی در پروژه بیمارستان کودکان سرِراهی ساخته
بود و حضور مجمسه در نما، میتوانست بهطور ضمنی تأکیدی باشد بر نفی "کمتر،
بیشتر است" و پذیرش و تأیید تزئین در معماری. به این ترتیب میتوان دید هرچند
ونتوری خود در آثارش عناصر تزئینی تاریخی را تکرار نمیکند اما کاربرد آنها را
نیز نفی نمیکند. شاید به همین دلیل است که عمده آثار او، طراحی بخشهای توسعهای
موزههای تاریخی است تا کاربرد عناصر تزئینی در نما و فضای داخلی ساختمان از پیش
توجیه شده باشد. به سال ۱۹۸۳، در طراحی تالار وو در پردیس
دانشگاه پرینستون، بار دیگر کاربرد آجر قرمز، طاق نیمدایره روی محور تقارن، ریتم
متقارن در پنجرهها و بازشوها، نمادهای تکرار شونده در بیان معماری رابرت ونتوری
است که پیشتر در خانه گیلد هم دیده میشد. چند سال بعد، به سال ۱۹۹۱ ، رابرت
ونتوری و همسرش، دنیس اسکات براون، طراحی توسعه موزه ملی لندن را بهعهده میگیرند
که بار دیگر این بنا نیز مانند موزه هنر یادمانی آلن، نشانههای تاریخی را در خود
دارد. بهطور کلی میتوان گفت آثار ونتوری یا طراحی است با اصول و عناصر مشخصی که
از پیش قابلپیشبینیاند و یا توسعه موزههایی که عناصر و اجزای تزئینی را در نما
دارند.