امانوئل : در فصل دوم؛ "ریشه های
شهری بحران"، شما در مورد ارتباط بین بحران اقتصادی در ایالات متحده، مالکیت
خانه و حقوق مالکیت فردی که از اجزای مهم
ایدئولوژیک رویای آمریکایی هستند، بحث می کنید. در عین حال
سریع خاطر نشان می سازید چنین ارزش های فرهنگی هنگامیکه بواسطه سیاست های دولتی مشمول یارانه می شوند ، کاملا برجسته خواهند شد. آیا می توانید این سیاست ها را توضیح دهید؟
هاروی: خُب، اگر شما به دهه ۱۹۳۰بازگردید،
می بینید که کمتر از ۴۰درصد آمریکایی ها صاحب خانه و بنابراین، حدود ۶۰ درصد از
جمعیت ایالات متحده مستاجر بوده اند. این مسله به ویژه
در مورد گروه های طبقه پایین یا طبقه متوسط قابل استناد بوده است. همچنین این جمعیت، ناآرام تر از سایرین رفتار می کردند. در نتیجه
این ایده در طول ۴۰-۵۰ سال پیش رشد یافت
که شما می توانید بطور نسبی جمعیت های ناآرام را تثبیت کنید و آنها را از طریق
دستیابی به امکانات خانه دار شدن، طرفدار سرمایه داری و نظام نمایید. بر همین اساس
حمایت های دولتی زیادی در قالب موسسات ذخیره و
وام که جدا از بانکها بودند، ایجاد شد. موسساتی که مردم در آن پس انداز می کردند و این پس انداز ها جهت
ارائه خدمات مالکیت خانه به افراد کم درآمد مورد
استفاده قرار می گرفت. این امر درمورد انجمن ساختمان بریتانیا نیز
صدق می کرد . در دهه ۱۸۹۰ این روند شروع می شود، و طبقه
تجار تعجب می کند که چگونه جمعیت هایی با درآمد پایین تر تثبیت شده و کمتر ناآرامی
ایجاد می کنند. طبقه تجار در این مورد یک عبارت جالبی را بکار بردند: صاحب خانه های مستاجر، اعتصاب نمی کنند. منظور
این بود مستاجرانی که صاحب خانه شده اند کمتر دست به شورش و اعتراض می زنند.
به یاد داشته باشید، مردم مجبور بودند
قرض بگیرند تا مالک شوند. مکانیزم کنترل دولت و طبقه تجار حاکم بود. به طور کلی، این سیستم در دهه ۱۹۲۰ بسیار ضعیف عمل
می کرد، تا سال های ۱۹۳۰ زمانی که دولت ایالات متحده و طبقه تجار تصمیم به تقویت
آن گرفتند. در آغاز به سال ۱۹۲۰ ، زمان
باز پرداخت وام مسکن ۳ ساله بود، پس از آن
مجبور بودید جهت دریافت وام مسکن، تمدید
یا مذاکره مجدد داشته باشید.
سپس، در دهه ۱۹۳۰، بانک ها وام مسکن ۳۰ ساله را ایجاد کردند. اما برای وام ۳۰ ساله ، باید
نوعی تضمین وجود می داشت. این امر منجر به ایجاد موسسات دولتی شد که بازپرداخت وام
مسکن را تضمین می کردند و در ادامه
این روند اداره دولتی مسکن فدرال تاسیس گردید. در همان زمان، بانک ها نیازمند راهکاری
جهت انتقال وام های مسکن از شخصی به شخص
دیگر نیز بودند، بنابراين سازمان انجمن ملی وام مسکن فدرال با نام فانی مِی ایجاد شد.
در طول این بازه زمانی، سازمان های
دولتی برای تشویق و تضمین مالکیت خانه ها، به ویژه برای طبقه متوسط و پایین تر
مورد استفاده قرار گرفتند که البته در عمل این افراد را دلسرد کرد. در حال حاضر آنها بدهی
دارند. این مؤسسات پس از جنگ جهانی دوم منحل شدند، طی این دوره، تبلیغات
زیادی در مورد "رویای آمریکایی" و آنچه که آن را به معنای آمریکایی بودن
می نامیدند، وجود داشت. کسر
مالیات بر
وام مسکن وارد بازی شد، که به شما اجازه می داد بهره
وام را از اصل وام مسکن کم کنید.
به یاد بیآورید آنجا یک یارانه بزرگ برای مالکیت خانه وجود داشت. یارانه
دولتی برای مالکیت خانه برقرار بود؛
موسسات دولتی برای ترویج مالکیت خانه وجود داشتند. این موارد با ایجاد سهمیه برای
سربازانی که از جنگ جهانی دوم باز می گردند
تحت لایحه جی آی وایجاد حقوق مالکیت خصوصی ویژه برای آنان جهت خلق انگیزه، تاثیرات مهمی بر جای می گذارد.
یک فشار باور نکردنی از دستگاه دولتی برای تشویق و تضمین مالکیت خانه.
این موارد موازی باحومه سازی اجرا می شد. این
موسسات برای بازار مسکن بسیار حیاتی بودند. در حالیکه همه در حال صحبت کردن در
مورد چگونگی عملکرد فانی مِی
بودند، موسسه جدید دیگری با نام مسکن فِرِدی
مک تاسیس شد که اجرای برنامه های آن
توسط دولت صورت میگرفت و در عین حال نیمه خصوصی بود. با گذشت زمان، آنها
ملی شده اند . بنابراین
در طول زمان، دولت مالکیت خانه را ترویج داد و نقش مهمی در ایجاد رهن های ثانویه مسکن ایفا کرد. این امر در زمان دولت کلینتون، از سال ۱۹۹۵
آغاز شد، همانطور که آنها در تلاش بودند تا مالکیت خانه را در میان اقلیت ها ی
ایالات متحده ترویج کنند. گسترش بحران زیر بنایی به
هر دو بخش دولتی و خصوصی ربط داشت، آنچه که بخش خصوصی انجام می داد، توسط سیاست
های دولتی تضمین می شد.
برای من، این موضوع جنبه ای محوری
از زندگی آمریکایی است، جایی که مردم از ۶۰٪ جمعیتی که مستاجر بودند حرکت می کنند
به بالاترین نقطه مالکیت مسکن به سال ۰۸-۲۰۰۷
زمانی که بیش از ۷۰٪ از مردم صاحب خانه می شوند. البته این، نوع دیگری
از فضای سیاسی ایجاد می کند؛ یک فضای سیاسی که در آن دفاع از حقوق مالکیت و ارزش
املاک بسیار مهم محسوب می شود. سپس شما جنبش های محله ای
دارید که مردم سعی می کنند تا افراد خاصی
را خارج از محله نگه دارند چرا که این
افراد را به مثابه کاهنده گان ارزش دارایی
به شمار می آورند. شما با نوع دیگری از سیاست مواجهید، زیرا مسکن یک نوع پس انداز
برای خانواده های طبقه متوسط و طبقه کارگر است. البته،
افراد با استفاده از اعتبار اسنادی کوتاه مدت(ریفاینانس) خانه های خود، به این پس
انداز ها ضربه می زنند.
در طول دوره توسعه وسیع املاک
در ایالات متحده، ریفاینانس های زیادی وجود داشت. بسیاری از مردم از قیمت
بالای مسکن منتفع شدند. این روش ترویج مالکیت خانه همچنانکه رویای دیرین برخی از
افرادی بود که در ایالات متحده زندگی می کردند، در حال حاضر نیز مدنظر قرار دارد.
با این حال مطمئنا، این نوع ایده در ایالات متحده در برخورد با جمعیت کارگران
مهاجر همیشه وجود داشته است، اینکه اگر تکه ای زمین بگیرید، بعضی چیزها بر آن اساس
رشد می کند و غیره، و می توانید در نهایت از یک زندگی خوب بهره مند شوید . بله،
این بخشی از رویای مهاجران بود. اما
تبدیل به املاک و مستغلات در حومه شده است، چیزیکه که به داشتن گاو و جوجه ها در
حیاط خلوت شما اشاره ندارد بلکه در مورد داشتن نمادهای مصرف گرایی در اطراف شما
است.
امانوئل : بیایید در مورد این روند اززاویه حوزه ایدئولوژیک صحبت کنیم .شما اشاره می کنید که ما باید فراتر از
مارکس حرکت کنیم. اصرار می ورزید که باید
بینش های پیش داورانه تر خود را بکار بریم. چگونه می توانیم فراتر از مارکس
حرکت کنیم؟ منظور شما دقیقا چیست؟
هاروی: در حال
حاضر، دلیل وچرایی اهمیت مباحث مارکس در همه این مسائل، این است که مارکس درک موشکافانه و تیزبینانه ای داشت از اینکه چگونه
انباشت سرمایه کار می کند . او درک
کرد که این ماشین رشد دائمی، حاوی بسیاری از تناقضات درونی است. برای نمونه، یکی از تضادهای بنیادین که
مارکس در مورد آن صحبت می کند تضاد میان ارزش مصرفی و ارزش مبادله ای است، می توانید این
را به وضوح در موقعیت مسکن ببینید. ارزش استفاده از خانه چیست؟ خُب، این یک نوع سرپناه،
یک مکان برای حریم خصوصی بشمار می آید که
می تواند زندگی خانوادگی خلق کند. ما می توانیم چند مورد مصرفی دیگر از خانه را لیست کنیم، اما خانه
ارزش مبادله ای نیز دارد . به یاد داشته باشید زمانی که خانه را اجاره می می کنید، به سادگی مبلغ
اجاره خانه را برای آنچه که ارزش مصرفی دارد می دهید. اما
هنگامی که خانه را خریداری می کنید، اکنون این خانه را به عنوان یك نوع پس انداز
هم در نظر می گیرید و پس از مدتی از خانه به مثابه شکلی از بورس بازی زمین استفاده می كنید.
در نتیجه، قیمت مسکن بالا می رود. بنابراین، ارزش مبادله
ای به مرور جایگزین ارزش مصرفی خانه می شود
. بتدریج برقراری رابطه متوازن
میان ارزش مبادله ای و ارزش مصرفی از دست ما خارج می شود. از این رو،
هنگامی که حباب مسکن می ترکد، ناگهان پنج میلیون نفر خانه های خود را از دست می
دهند و ارزش مصرفی از بین می رود. مارکس در مورد این تناقض
صحبت می کند و این مهم است. ما می
بایست این سوال را بپرسیم: در مورد مسکن، مراقبت های بهداشتی و آموزش چه اقداماتی
را باید انجام دهیم؟ آیا نباید ارزش مصرفی آموزش را ارتقاء بخشیم؟ یا اینکه باید
ارزش مبادله این موارد را ارتقاء دهیم؟ چرا نیازهای زندگی باید از طریق سیستم ارزش
مبادله ای توزیع شود؟ بدیهی است که باید سیستم ارزش مبادله ای را که در فعالیت های
سودآورِ سوداگرانه قرار دارد، رد کنیم و این قضیه در حقیقت راهای کسب خدمات و محصولات لازم را به نوعی مختل می سازد. این ها نوعی از
آن تضادهایی هستند که مارکس بدان آگاه بود.
امانوئل: در فصل سوم، "کمون های شهری"، شما دوباره تصور می
کنید که چه چیزی ممکن است در قرن آینده
"کمون" محسوب شود. شما در
طول کتاب به کارهای تونی نگری و مایکل
هارت ارجاع می
دهید. من مایکل هارد را در گذشته ملاقات کرده ام و بسیاری از کارهای وی را بخردانه و بسیار جالب میدانم. همانطور که همهء شما در کار خود ذکر کرده اید، ما باید در زمینه
چگونگی انتقال، ترویج، توسعه و بکارگیری کمون ها مفهوم سازی کنیم. این مفهوم سازی همچنین شامل تأثیرات فرهنگی – استعاره ها ، معانی،
نمادها و غیره است. شما به کار موری بوکچین
اشاره می کنید: ایده های نظم اجتماعی، فرآیند، سلسله مراتب و غیره
هنگام تلاش برای پیش بینی راه های جایگزین ، بسیار
مهم است. کریستین پرنتی همچنین اخیرا یک نوشتار عالی در مورد دولت و محیط زیست ارائه داده است. برخی از ایده های شما در مورد چگونگی بازمفهوم سازی کمون ها
چیست؟
هاروی: خوب، آچه من از مفهوم سازی کمون دیده ام و خوانده ام ، کوچک مقیاس و
ناکافی بوده است. بسیاری از نوشته ها در مورد کمون ، آنها را در سطح خرد در نظر گرفته اند. نمی گویم اشتباه است -
داشتن باغ عمومی در محله ، عالی است. با این حال، به نظر می رسد که ما
باید بیشتر مراقب باشیم و در
مورد مسائل بزرگ مقیاس مانند سراسر یک سکونتگاه در منطقه زیستی صحبت کنیم.
برای نمونه ، چه سیستم پایداری ای برای شمال شرقی ایلات متحده در نظر گرفته شود؟
چطور می توانیم منابعی مانند منابع آب را در سطح ملی مدیریت کنیم؟ و در سراسر
جهان؟ منابع آب باید به مثابه اموال مشترک
باشند، اما اغلب مطالبات متناقض برای آب
تمیز وجود دارد: شهرنشینی، کشاورزی صنعتی، و انواع دیگر حفاظت از زیستگاه طبیعی و
مانند آن.
خوشحالم که شما به مقاله کریستین پرنتی ذکر کردید، زیرا تغییرات
اقلیمی باید ما را مجددا به باز مفهوم سازی از کمون برساند. چگونه با این مشکل
مقابله کنیم؟ و چگونه می توانیم این مسائل را در آینده مدیریت نماییم؟ بدون شک، ما
برای ایجاد مبارزه با این روند و جلوگیری از تهدیدات آینده، نیازمند مکانیسم اجرایی
ما بین کشورهای مختلف هستیم. اگر
حکومت ها به مشکل برخورد کنند، به معاهدات بین المللی چه خواهد گذشت؟ چه کسی می
خواهد ریختن کربن در جو توسط سایر دولت ها را متوقف سازد؟ شما نمی توانید این کار
را با برگزاری جلسات جمعی و یا پات لاک ها
انجام دهید. مکالمات
در مورد اینکه آیا یک قطعه زمین به یک باغ محلی تبدیل شود، راهی به سوی مقابله با
مسائلی اساسی ای که با آن مواجهه ایم نیست. ما باید
در مورد کمون در مقیاس های متفاوت و
واقعی فکر کنیم.
من به مقیاس های متروپلیتین-منطقه ای علاقه مندم. چگونه می توان مردم
را در این مناطق سازماندهی کرد تا از حقوق مالکیت مشترک در مقیاس های مختلف دفاع
کنند؟ خُب، این سطح ظرفیت سازمانی از طریق مجامع یا سایر اشکال سازمان که مردم،
امروز از آنها استفاده می کنند به جایی نخواهد رسید. برون رفت از این مشکل بر اساس
راهکاری دموکراتیک جهت پاسخ دهی به نظرات
جمعیت های وسیع مردم از سراسر جهان، جهت مدیریت حقوق منابع مالکیت مشترک است.
این موضوع می تواند مربوط به تغییرات آب و هوایی در سراسر جهان و همچنین پایداری
زیست محیطی باشد.
این کارها از طریق مجامع انجام نمی شود ، و فقط به این دلیل که مردم برنامه های خوبی در سطح محلی ارائه می
دهند، به این معنا نخواهد بود که این
برنامه ها در سطح منطقه ای یا مقیاس جهانی موثراند. بنابراین می خواهم مفهوم
مقیاس های متفاوت سازمانی را در توسعه،
پایداری و شهرسازی وارد کنم. ما باید سازمان ها، مکانیسم ها، گفتمان ها و دستگاه هایی
را که قادر به حل این مشکلات در مقیاس جهانی هستند توسعه دهیم. مقیاس مورد بحث ما باید مشخص شده باشد تا به
نتیجه خوبی از بحث کمون ها برسیم. آیا ما
در مورد جهان صحبت می کنیم؟ اگر چنین است، باید در مورد دستگاه دولتی و عملکرد آن،
به ویژه در سطوح زیست منطقه ای و جهانی صحبت کنیم.
امانوئل: به نظر می رسد تنها افرادی که مایلند به مسائل در مقیاس جهانی توجه کنند اقلیم شناسان ،
اقیانوس شناسان، زیست شناسان، اکولوژیست ها - و تعداد بسیار کمی از روشنفکران باشند، به غیر
از کنشگران و یا جمعیت گسترده تر در مبحث وسیع محیط طبیعی جهانی. برخی از
دانشمندان می گویند که تا سال ۲۰۴۸ تقریبا تمام ماهی های بزرگ منقرض خواهند شد. کمینه،
دانشمندان به ما می گویند انتظار می رود که تا پایان قرن، دمای جهان دو درجه (سانتیگراد) افزایش یابد. این پیش بینی ها بی اغراق نگران کننده
هستند. حتی در صورتیکه ما بتوانیم به طور موثر این امر را سازماندهی کنیم، اگر در سطح زیست-منطقه
ای، مناطق دیگر آن را نپذیرند، چه اتفاقی
خواهد افتاد؟ آیا ما به یک سازوکار جهانی برای پاسخگویی به کشورها نیاز نداریم؟ به نظر من این امر یکی از مسائل مهم زمان ماست.
هاروی: خُب، چند راه وجود دارد که در آن یک پرکتیس می تواند هژمونیک
شود: یکی اجبار است، که هیچ کدام از ما
نمی خواهیم، اما ممکن است یک ضرورت باشد. سپس؛ اجماع، همان چیزی که ما در کنفرانس های تغییرات آب و هوا مشاهده
می کنیم، اما همانطور که می بینیم، این هم کار نمی کند. سوم،
نمونه ها موردی هستند. به همین دلیل فکر
می کنم نمونه موردی منطقه ای مانند کاسکادیا بسیار جالب باشد، زیرا کاسکادیا برخی از سیاست های بسیار بسیار پیشرفته ای را اجرا کرده است. به عنوان
مثال، در مقیاس محلی، کالیفرنیا برای
چیزهایی مانند مسافت پیموده شده خودرو و یا ظرفیت سوخت، مالیات وضع کرد و
این تنها یک نمونه کوچک است.
جالب توجه است که می توان
نشان داد که اگر دولت ها اقدامات را بصورت قانون در آورند و تصویب کنند ، از لحاظ
اقتصادی مثمر ثمر خواهد بود. فکر می کنم نمونه های
موردی می تواند بسیار قابل توجه باشد. توضیح چگونگی کار این پرکتیس ها برای
مردم، دستیابی به رضایت و توافق را آسان تر می کند. به عنوان نمونه ، ما این امر
را در سطح شهری با شهرهایی مانند کاریتیبا در برزیل دیدیم که از لحاظ طراحی زیست
محیطی چندان هم شناخته شده نیست. لیکن، بسیاری از چیزهایی که مردم در کاریتیبا
انجام می دهند در حال حاضر در سراسر جهان ومحیط های مختلف شهری انجام می شود. فکر
می کنم که ما می بایست رویکرد ترکیبی از
نمونه های موردی(اجماع و اجبار) داشته باشیم
. امید من اینست که بتوانیم در درجه اول از نمونه های دنیای واقعی استفاده
کنیم؛ چراکه دستیابی به توافق را آسان تر
می سازد چراکه جابجایی در جهت اجبار دشوار است.
بهر
روی، این تنها امید من است . البته لزوما به این صورت
که گفتم اتفاق نمی افتد.
امانوئل: در فصل چهارم، "هنر رانت"،
شما اشاره می کنید که در یک زمان، کالج های هنری سرچشمه بحث های سیاسی بودند، اما
فرونشانی و حرفه ای سازی پیوسته، بطور جدی
سیاست های مبارزه ای را کاهش داده است." آیا می توانید درباره
کاراکتر ویژه تولید و بازتولید فرهنگی صحبت کنید؟ علاوه بر این، آیا می توانید
مفهوم "رانت انحصاری" را توضیح دهید؟ چگونه این فرآیند با آنچه
کارآفرینی شهری می نامید، به شما کمک می کند؟ این پروسه ها را دیزنیفیکیشن جامعه و فرهنگ می نامید. مشاع_نمادین_سرمایه
داری چیست؟
هاروی: تحلیل من بر اساس یک تناقض بسیار ساده است: ما قرار است تحت لوای
سرمایه داری زندگی کنیم و سرمایه داری قرار است رقابتی باشد، بنابراین انتظار می
رود که سرمایه داران و کارآفرینان رقابت را دوست داشته باشند. مشخص است که سرمایه داران
هر کاری که بتوانند برای جلوگیری از رقابت انجام می دهند. آنها عاشق انحصار هستند . بنابراین هر زمان بتوانند، سعی دارند محصولی را تولید کنند که قابلیت
انحصاری داشته باشد، به عبارت دیگر "منحصر به فرد" باشد. به عنوان مثال لوگوی برند نایک؛اسووش، نمونه ای عالی ست از سرمایه دارانی که قیمت انحصاری را از روی لوگوی خاصی استخراج
می کنند، بنابراین یک کفش مشابه که هزینه بسیار کمتری دارد، می تواند به مراتب
ارزانتر فروخته شود، زیرا لوگوی اسووش بر روی آن نیست.
بنابراین، قیمت گذاری انحصاری به طرز وحشتناک و ناخوشایندی مهم است. شما مکان های زیادی را پیدا خواهید کرد که قیمت گذاری انحصاری جزء بسیار مهمی از بازار
کارمحسوب می شود.
نمونه دیگر تجارت شراب است. مردم سعی می کنند اجاره انحصاری را
استخراج کنند زیرا این تاکستان دارای خاک های ویژه ای است و یا آن تاکستان موقعیت
جغرافیایی ویژه دارد. نتیجه می شود تولید یک شراب منحصر به فرد با برند vintage که طعمش از هر چیزی در جهان بهتر است – جز این است؟ علاقمندی زیادی در
تلاش برای به دست آوردن رانت انحصاری وجود دارد با اطمینان از اینکه محصول به
مثابه کالایی منحصر به فرد و بسیار بسیار ویژه به بازار عرضه می شود. سپس در سطح
محلی، شهرها سعی می کنند تبدیل به برند شوند. این اتفاق در طول تاریخ افتاده است،
مخصوصا طی ۴۰-۳۰ سال گذشته، که در آن شهرها خود را برند می کنند و تلاش دارند بخشی
از تاریخ خود را به فروش برسانند. تصویر یک
شهر چیست؟ آیا برای گردشگران جذاب است؟ آیا مطابق با مد روز است؟ یک شهر خود را به بازار عرضه می کند.
شهرهای مشهور مانند بارسلونا یا نیویورک را در نظر بگیرید، یکی از راه
هایی که می توانید منحصر به فرد بودن شهر را تقویت کنید این است : چیزی در مورد
تاریخ شهر به بازار عرضه نمایید که بسیار ویژه باشد. زیرا یک ویژگی عام و مشترک
تاریخی که در جای دیگر هم قابل مشاهده باشد نمی تواند برایتان تولید لذت کند.
بنابراین، به عنوان نمونه ، شما به آتن می روید برای آکروپلیس، و یا به رم می روید
برای دیدن خرابه های قدیمی. بنابراین شروع به عرضه شهر تاریخی در بازار می کنید چرا که منحصر به
فرد و سودآور است. از سوی دیگر، اگر شما یک تاریخ منحصر به فرد ندارید، به سادگی
چند داستان اختراع می کنید . بسیاری
از شهرها با تاریخ های اختراع شده در جهان امروز وجود دارد. سپس به مردم میگویید
که فرهنگ مکانی(محلی) بسیار ویژه است. می دانید
چیزهایی مانند سبک های غذایی منحصر به فرد و یا رقص بسیار مهم می باشد. شما باید
"زندگی خیابانی" را به مثابه یک ویژگی
منحصر به فرد ترویج کنید.
بازاریابی در زمینه های فرهنگی و
تاریخی یک شهر در حال حاضر عاملی حیاتی در روند اقتصادی بشمار می رود. شهرهایی صرفا بعد فرهنگ منحصر به فرد را
نوآفرینی میکنند به عنوان نمونه ، برخی از شهرها از معماری امضادار استفاده کرده اند. بسیاری از مردم اطلاعات
محدودی در مورد شهر بیلبائو داشتند تا زمانی که موزه گوگنهایم نقطه عطفی برای یک
نام تجاری خاص در معماری شد. یا خانه اُپرا در سیدنی ،اولین چیزی است که مردم
هنگام دیدن یک تصویر از شهر می شناسند. بنابراین، معماری، خود را در بازاریابی و
نام تجاری شهر جانمایی می کند. حتی نقاشی ها و صحنه های موسیقی به مثابه جنبه های مهم فرهنگ در برند سازی شهر نقش موثری
دارند، شهرهای مانند آستین، تگزاس تبدیل به «صحنه های موسیقی» می شوند. علاوه بر این، شما مکان هایی مانند نوشویل یا غیره را دارید. بنابراین
شهرها تولیدات فرهنگی منحصر به فرد خود را به مثابه راهی جهت بازاریابی شهری خود بکار می گیرند.
البته، مشکل این است که بسیاری از جنبه های فرهنگ براحتی تکرارپذیر می شوند که
منجر به ناپدید شدن ویژگی منحصر به فردی می شود. سپس ما چیزی را مشاهده خواهیم کرد
که من آن را دیزنیفیکشن جامعه می نامم.
در حالی که بسیاری از شهرها
تاریخچه فرهنگی و تاریخی مهمی در اروپا دارند، همه چیز
دیزنیفیکشن شده است. بعضی از افراد مانند خود من، به طور خاص از این موضوع خسته
شده اند. این تضاد
است: شما یک شهر را به مثابه یک بازار
منحصر به فرد در می آورید، اما از طریق بازاریابی، شهر تکرارپذیر می شود. در واقع، شبیه سازی تاریخ به همان اندازه مهم می شود که تاریخ به خودی خود اهمیت دارد. در اینجا تنشی حول
محور رانت انحصاری تاریخ-فرهنگ و بدست آوردن آن برای مدت کوتاه و و تقلیل آن از
طریق شبیه سازی، ایجاد می شود.
این امر، قابل توجه است. در حال
حاضر، وضعیتی ایجاد شده که تولید کنندگان فرهنگی ،اهمیت ترسناکی یافته اند! من به سال ۱۹۶۹ در بالتیمور زندگی می کردم و حدود سه موزه وجود داشت. در حال حاضر، بیش از سی موزه در بالتیمور وجود دارد! این راهی است که در آن شهر را به بازار عرضه می کنید . اگر هر شهر دارای سی موزه باشد، شما می
توانید داشتن مزیت انحصاری را فراموش کنید
. بنابراین مهم نیست که آیا من در بالتیمور، پیتسبرگ یا دیترویت هستم:
تجربیات تکرارپذیرند و شهرها قدرت انحصاری
خود را از دست می دهند.
قسمت اول گفت و گو
قسمت پایانی گفت و گو