بر اساس مشاهدات ملموسی که روندهای تاریخی نشان داده اند،
به نظر می رسد وقتی از یک وضعیت یوتوپیایی صحبت می کنیم نهایتا، تمام تلاش ها، ما
را به نوعی از باغ وحش می رساند، باغ وحشی، بعضا و در فهمی استعاری عمودی؛ شبیه به
آسمان خراشی که جِی جْی بالارد در رمان برج افریده است، یوتوپیا تبدیل به یک
ساختار سلسله مراتبی می شود که تلاش همه در ان این است که به هر بهایی به طبقات
بالاترش دست یابند. سرنوشت واقعی همه یوتوپیاها؛ از سر و کول هم بالا رفتن ادم های عادی است برای
رسیدن به وعده های فرهنگی و معرفتی موعود در این باغ وحش ـ وعده هایی که، به صورت
استعاری، در بالاترین طبقه ممکن این باغ وحش جانمایی شده اند، اما به مرور زمان به
پدیده های عینیِ اقتصادی یا سیاسی تقلیل می یابند.
اما این تلاش های طغیانی برای فتح یوتوپیا که یا از جنس انقلاب هایی هستند برای
ساخت یوتوپیاهایی بدیل یا از جنس تزریق اختلال هایی هستند [ضِدْ]انقلابْ گون در دی
ان اِیِ ساخت یوتوپیای توتالیترِ مستقر در کجا سامان دهی می شوند؛ زیرزمین. زیرزمین ها، پارازیت های یوتوپیا هستند، پدیده هایی کاملا غیرِشفاف و خلافْ آمد
تمام ادعاهای یوتوپیایی، پدیده هایی که عملا عوارض جانبی تلاش برای تجسد یوتوپیا
اند.
پسْ ماندهای یوتوپیا ـ چه سرمایه داری و چه کمونیستی و چه سوسیالیستی و چه . . . .
ـ همه به زیرزمین پناه می برند و از همان جا تلاش خودشان برای تولید پارازیت و بسط
ان به تمام ساختار یوتوپیا را سازمان دهی می کنند.
تمام
این عناصر مفهومی به صورت نمادین در فیلم پارازیت ساخته بونگْ جونْ هو گرد امده
اند، شهر یک باغ وحشِ سرمایه داری است، خانواده کیم در زیرزمین این باغ وحش ـ
پایین شهر ـ زندگی می کنند و خانواده پارک در پنت هاوس باغ وحش ـ بالای شهر ـ ساکن
اند، هر دو خانواده درگیر نوعی رابطه انگل وار با خودشان و پیرامونشان هستند و البته
نمی دانند در زیرزمین خانواده پارک هم یک زیست مخفی دیگر در جریان است، نهایتا در
یک پیچ و تاب دراماتیک پدر خانواده کیم ـ فعلا و شاید تا همیشه ـ در زیرزمین خانه
ی معمارْساخت پارک ها گرفتار می اید و مخفی می شود.
اگر یکی از قهرمان های کتاب شب پیشگویی پل استر برای همیشه در یک مخزنْ پناهگاهِ
زیرزمینیِ ضدِ غبارِ رادیواکتیوِ بدون امکان ارتباط بیرونی حصر می شود و حبس می
شود و گرفتار می اید، پدر خانواده کیم همچنان می تواند با بیرون رابطه داشته باشد؛یک انگل، درون یک مخزن فیزیکی پارازیتیِ مخفی روی رابطه های در ظاهر عادی پارازیت
می اندازد و به همین طریق ارتباطش با باغ وحش بیرونی را حفظ می کند؛ درست شبیه
ساختارهای دوگانه یِ دوْزیستی های لبیوس وودز که انچنان در هم گره خورده اند که
امکان جداسازی ساختار سالم اولیه از وصله ی پارازیتْ گون ثانویه ای که بعدا درون
ساختار اولیه شکل گرفته غیرممکن می نماید؛ گونه ای از کلیتِ سخت یا نامحقق یا
ناممکنی که امثال الدو رسی یا رابرت ونتوری به سهم و تلاش خودشان به دنبالش بودند
و این بار در داخل شکل می گیرد، نه در یک پردازش و ترکیب بندی بیرونی.
پارازیت یک میکروب است که بدن میزبان را ضعیف می کند ولی ان را نمی کشد، پارازیت
در عین حال یک میهمان هم هست که برای غذا تملق میزبان را تمام کمال به جا می اورد،
پارازیت یک کانال مختل کننده درون سیستم است که سیستم نمی تواند بدون ان به حیاتش
ادامه دهد، سیستم برای انکه به کارکرد سیستماتیکش ادامه دهد مجبور است این اختلال
سیستمی را بپذیرد. . . پارازیت خود ماییم که هم به سیستم وابسته ایم و هم تلاش می
کنیم به سهم خودمان در ان اختلال افکنیم و سیستم هم این را پذیرفته است و سیستم
ماندن خودش را در گرو همین اختلال تفسیر می کند، پذیرش نوعی از نطفه های انقلابی در
شرایطی که امکان انقلاب معلق و احتمالا ناممکن است.