از دور نگاه کردن به واقعیت زندگی دیگران که چاشنی
کنجکاوی و حرفه ای گری هم همراه ان شده به عکاسِ همیشه حاضر این طور القا می کند
که کار او چیزی ورای جذابیت های صرفا طبقاتی است و نگاهش فراگیر و جهانْ شمول است.
در واقع ارزش عکاسی برای اولین باز زمانی مشخص شد که به عنوان مصداق عمومیت یافتهْ
نگاه یک فلاونر طبقه متوسط به کار رفت، فلانوری که حساسیت نگاهش به دقت توسط شارل
بودلر توصیف شده بود.
عکاس همان خیابان گرد تنها و البته مسلح به دوربین است که در جهنم شهر گشت می زند،
می بیند و به خاطر می سپارد؛ پرسه زنِ نظربازی که شهر برایش عرصه ی بی پایان شهوت
و لذت جویی است. فلانوری که متخصص دیدن و همْ دلی است، همه چیز برایش جذاب و
تماشایی به نظر می رسد.
فلانور مورد نظر بودلر را به اشکال مختلف می توان در اثار
عکاسان دید: مثلا در عکس های مخفی دهه ی 1890 پاول مارتین از خیابان های لندن و
کنار دریا و عکس های آرنولد گِنت از محله چینی های سانفرانسیسکو، در عکس های پاریس
دلگیر و مه آلود اتژه با خیابان های متروک و مشاغل در حال نابودیش، در کتاب پتریس
در شب (1933) براسایی که پر از داستان های جنسی و نشانه های تنهایی است و نیز در
کتاب شهر برهنه (1945) وبجی که شهر را مثل یک تماشاخانه ی وحشت نشان می دهد.
واقعیت های مرسوم و پذیرفته شده ی زندگی شهری جذابیتی برای فلانور ندارند، او
مشتاق خلوت های تنگ و تاریک و خلاف عرف و ادم های مطرود و به حاشیه رانده شده است
ـ واقعیتی غیررسمی که پشت ظاهر زیبای زندگی بورژوایی پنهان شده و عکاس ان را
"به چنگ می اورد"، درست مثل کارآگاهی که یک جنایت کار را به چنگ می
اورد.