فیلیپ جانسون در سال ۱۹۳۲، با هدفی
مشخص برای تعریف سبکی بین المللی، نمایشگاه بین المللی معماری مدرن را در موزه
هنرهای مدرن سرپرستی کرد. به عنوان متصدی مهمان در همان موسسه در سال ۱۹۸۸ در كنار
مارك ویگلی، جانسون مسیر متفاوتی را انتخاب کرد. او به جای معماری موجود که
برگرفته از یك سری اصول طراحی سفت و سخت و یکنواخت بود، مجموعه ای از آثار
معمارانی را جمع آوری كرد که رویکردهای مشابه آنها (اما نه میزانی یکسان) نتایج مشابهی به همراه داشتند. طراحانی که وی انتخاب کرد شامل پیتر آیزنمن، فرانک گری، زاها حدید، رم کولهاس، دانیل لیبسکیند، برنارد شومی، و شرکت کوپ هیمل بلا (به رهبری ولف پریکس) برخی از با
نفوذترین معماران اواخر قرن بیستم تا به امروزهستند. اصطلاح دیکانستراکتیویسم
در درجه اول به دو نگرش اشاره دارد. یک: ساختار شکنی نوعی تحلیل فلسفی و ادبی است
که در دهه ۱۹۶۰ ایجاد شده است، که حالت های سنتی تفکر را زیر سوال و از بین می
برد. دیکانستراکتیویسم با بد گمانی به وضعیت عینیت یافته و کشش به تفکر انتقادی،
فرد را تشویق می کند که نه فقط به آنچه یک متن می گوید، بلکه به آنچه انجام می دهد
و به رابطه ای که بین این دو وجود دارد دوباره فکر کند. کانستراکتیویسم یک جنبش هنری و معماری است که در سال های گرگ و میش روسیه تزاری
آغاز شد و هنگامی که توسط جامعه شوروی، که در ابتدا پذیرای آن بود، رد شد، در
سراسر اروپا و آمریکای شمالی پراکنده شد. اگرچه تحسین سازندگان آن به استفاده از
فناوریهای جدید، آنها را به طراحی سازه های پلاستیکی، فولادی و شیشه ای سوق داد،
اما آنها محدود به کارکردگرایی خالص نبودند. این اختلاط ظاهری شاید به بهترین شکل
در عنوان موردعلاقه خود "مهندسین هنرمند" بیان شود. اگرچه تحسین
سازندگان آن به فناوریهای جدید، آنها را به طراحی سازه های پلاستیکی، فولادی و
شیشه ای سوق داد، اما آنها محدود به کارکردگرایی خالص نبودند. این اختلاط ظاهری
شاید به بهترین شکل با عنوان موردعلاقه آنها، یعنی "مهندسین هنرمند"
بیان می شود.
اما،
در قالب شیوه ای از طراحی، تعریف دیکانستراکتیویسم خیلی دشوارتر از بسیاری
از ایسم های پیشینی و معاصران دوران خود است. همانند پست مدرنیسم،
دیکانستراکتیویسم یک واکنش به و به موازات رد معماری مدرنیستی است. هندسه نامنظم و
شکل های پویای آن، در اعتراض به خردگرایی علمی جهت گرفته است که بسیاری از رویکرد
های معماری را از پایان جنگ جهانی اول تا دهه ۱۹۷۰ تعریف و دیکته کرد. با وجود
مبنای کنش گرایانه مشابه، دیکانستراکتیویسم خود را، به واسطه رویکرد وسواسی به
تزئینات که یک طعنه آشنا به زیبایی شناسی مدرنیستی است، به صورت گسترده ای از
معماری پست مدرن جدا می کند.
نتیجه نهایی چیزی است که بین مدرنیسم
و پست مدرنیسم می نشیند، برآمدی که توسط هفت عرضه کننده خارج از چارچوب یک جنبش
طراحی منسجم حاصل شده است.
پروژه برجسته آیزنمن (بیوزنتروم) که
برای دانشگاه فرانکفورت انجام شده است، از یک سری بلوک های منطقی با اشکال بر
گرفته از توالی پروتئین که دی ان ای را تشکیل می دهد، ساخته شده است که همه در
امتداد یک تیر نازک و شفاف قرار گرفته اند. اشکال اولیه بلوک ها، که برخی از آنها
به عنوان مواد جامد و برخی دیگر به عنوان حفره هایی که به زمین نفوذ می کنند،
تحریف می شوند. در حالی که حجم های مثبت و منفی به طرق مختلف یکدیگر را قطع می
کنند، الگوی منظم مدرنیستی شکسته می شود، و به یک بی ثباتی پویا که مشخصه هر پروژه
نمایش داده شده است، منتج می شود.
هر دو پروژه فرانک گری، خانه خود و
خانه خانوادگی، به عنوان معماری در میانه تحولات ظاهر می شوند. هر دو پروژه با حجم
هایی که به نظر می رسد در حال طغیان از درون ساختارهای سنتی تر است، با عناصر ظاهر شونده و فضاهای بینابینی که در
قالب بندی چوب، ورق های شیشه ای شکل گرفته است خود را از خانه های متعارف جدا می
کنند، فرانک گری در طراحی خانه خودش به اتصالاتی می رسد که به صورت زنجیرْوار با
زوایای تند کنار هم قرار گرفته اند. در حالی که خانه خانوادگی ساخت و ساز جدیدی
بود، کار او در خانه سانتا مونیکا اثری بود که به همان اندازه روایت فضایی پویا آن
را نشان می داد، زیرا او به تدریج یک خانه معمولی در حومه شهر را به بیانیه خود در
مورد روابط بین و درون اشکال، تبدیل کرد.
اثر برگزیده زاها حدید The Peak، یک ورودی مسابقه در سال ۱۹۸۳
برای یک باشگاه در تپه های بالای هنگ کنگ بود. چهار حجم بلند آن که به عنوان
مجموعه ای از آسمان خراش های هنگ کنگ تعبیر شده اند، با طرفینی شیب دار و بافته
شده در توپوگرافی کوهستانی لنگر انداخته است. طراحی اتد شده آن، روزها قبل از مدل
سازی رایانه ای می تواند به فهم معماران در هندسه های پیچیده ای که به شدت با
نمودارها و نقاشی های پر معنی و استادانه حدید عجین شده برابری کند، طرح البته با شکل
دادن به چشم اندازی ناهموار به راحتی به اشکال قابل ساخت تبدیل نمی شود.
از آنجا که وی یکبار مدرس حدید در
انجمن معماری لندن بود، جای تعجب نیست که ساختمان
روتردام و برج دیدبانی رم کولهاس
براساس یک مفهوم مطالعاتی آکسونومتریک مشابه طراحی شده است. در جایی که The Peak به طور برجسته ای افقی
بود، ساختمان رتردام به وسیله چیزی که می توانست ردیفی از تخته سنگ های مستقر در پشت
شیشه باشد یا یک تخته سنگ با ردیفی از ستون های شیشه ای متصل شده باشد، تعریف شده
بود. دومی به حقیقت نزدیکتر است، به این دلیل که چهار برج لعابدار از یک ستون
فقرات پوشیده شده از سنگ در زاویه های مختلف بیرون می زنند، یا داخل می روند. در
یک انتهای ساختمان، یک برج شیشه ای قائم تقریباً از همتایان خود جدا شده است،
نمادی از مدرنیسم که فقط با یک پل باریک به طور کامل به همتایان بی نظم خود متصل
شده است. در نقطه مقابل، یک برج فولادی زاویه دار به عنوان جلوه ای از یک بنای
کانستراکتیویستی ظاهر می شود، تنش بین کانستراکتیویسم و مدرنیسم ظاهراً منجر به فاصله
ای می شود که به عنوان دیکانستراکتیویسم شناخته می شود.
پایان جنگ سرد و اتحاد مجدد آلمان
شرقی و غربی باعث شد که پروژه برگزیده و نمایشگاهی دانیل لیبسکیند در مسابقات City Edge، هرگز فراتر از ترسیمات و
مدل ها پیش نرود. این پروژه که در نمای دیوار برلین قرار داشت، تفسیری درباره نحوه
تقسیم و تجزیه شهر قدیمی بود. طراحی لیسبکیند رسماً ساده ترین پروژه در این
نمایشگاه بود، یک تخته سنگ مستطیلی و بلند که از میان برلین غربی عبور می کند و به
نوعی واکنشی به دیوار برلین است. هر چند بیشتر از اینکه واقعا محله را به دو بخش
تقسیم کند، لیبسکیند تخته سنگ را در امتداد خود
شیب دار کرد به طوری که یک انتها به اندازه ده طبقه ی کامل از روی زمین بالا بود
تا در حالی که مشرف و مسلط به دیوار برلین است، یک فضای عمومی باز در زیر آن ایجاد
شود. در صفحه راست گوشه دیگر، نوعی به هم ریختگی در اعضای ساختاری کج و زاویه دار
در مقابل یکدیگر وجود دارد و مسئولیت
پشتیبانی از ساختمان را متناسب با سبک کانستراکتیویستی به عهده دارند.
در مسابقه طراحی پارك دو لا ویلت در
سال ۱۹۸۲، برنارد شومی بعد از مدتی خاطرنشان كرد كه او با رم كولهاس دیگر فینالیست
این مسابقه رقابت نمی كرده است، بلکه دیکانستراکتیویسم بر پست مدرنیسم پیروز شده
است. طراحی شومی شامل سه سیستم شبکه ای از مکعب های فلزی قرمز، مجموعه ای از
محورهای کلاسیک و سطوح ارائه شده در شکل های هندسی است. درهم آمیختگی این سه سیستم
باعث پیچ و تاب و تحریف در هر یک می شود، مکعب هایی قابل تشخیص برای آنچه هستند و
در عین حال به صورت قطعی تبدیل شده به چیزی در تنش با همسایگان. به طور کلی، این
پارک یک مطالعه در انحراف از فرم معماری اصیل است.
تنها شرکت دارای چند معمار که برای
نمایشگاه انتخاب شد، کوپ هیمل بلا بود، بیشترین پروژه ها را نیز ارائه کرد. پروژه
ها در وین قرار دارند و مانند نمونه های گری، یکی مربوط به نوسازی و دیگری ساخت
وسازی جدید بود. بازسازی پشت بام یک آپارتمان سنتی وینی با ساختاری از تیرهای بیرون
زده که با ایجاد تنش بصری و آشفتگی ظاهری، مانند بال یک ارگانیسم غول پیکر ساختمان
را بر گرفته است. آپارتمان آنها، با حجم مستطیل کج شده خود که پوسته آن با تیرهای
کج بیرون زده پوسته کنده شده فلز باز شده بود، تقریباً می توانست نکاح پروژه های
لیسبکیند و گری در این نمایشگاه باشد. پروژه سوم کوپ هیمل بلا، یک آسمان خراش در
امتداد رودخانه الب در هامبورگ بود، که انتظارات سنتی یک آسمان خراش را تحریف و
زیر پا می گذارد، طرح یک شکستگی را نشان می دهد تا یک پارچگی، که توسط پیوند های
زاویه دار نامنظم نگه داشته شده است و این تصور را ایجاد می کند که برج در آستانه
سقوط و تکه تکه شدن است.
جانسون در مقدمه مقاله منتشر شده خود
در مورد این نمایشگاه، آزادانه اعتراف كرد كه استفاده عمدی از اشکال بی قاعده و نامنظم
در معماری دیکانستراکتیویستس، مدرنیست های با سابقه ای همچون خود او را نیز
غافلگیر کرده است.