ـ به این عبارتی که شما مطرح کرده اید نظر کنیم
"ایده ی میس ون دروهه در مورد شهر اعتبارش را در قالب تاکید بر اشکال مشخصی
از مواجهه با شرایط شهری می گیرد؛" ایا می توان از این گزاره نتیجه گرفت که
شما بر طراحی پروژه های کوچک مقیاس تر ـ به طور مثال مجموعه های مسکونی ـ موکد
هستید؟ ایا شما طراحی یک واحد مجرد و تکین ـ یک نمونه ی کوچک ـ را بر طراحی شهر ـ
یک ساختار بزرگ ـ ارجح می دانید؟
پیر ویتوریو آئورلی: علی رغم انکه میس ون دروهه هیچگاه پروژه ای برای یک شهر طراحی نکرد، یکی از بزرگترین جنبه های
کارش این بود که طرح های معمارانه اش بردارنده ی ایده ی شهرند. همین نگاه را می
توان به پالادیو و شینکل نیز داشت و البته فراموش نکنیم میس ون دروهه به واسطه ی
تعهدات و مراودات فرهنگی اش ارتباط عمیق و همه جانبه و مداومی با فرهنگ فعال حوزه
ی معماری و شهرسازی برقرار کرده بود، چه در مقطع همکاری اش با انجمن صنعتگران
آلمان و چه در مقطع تدریسش در باوهاوس و موسسه ی تکنولوژی ایلینوی.
به موازات شاهد رابطه ی بی نهایت نزدیک میس ون دروهه با لودویگ هیلبرزیمر هم هستیم؛
از معدود معمارانی که موفقیت هایی در ساخت پروژه هایی داشت که همزمان درگیر شهری و
معماری بودند. امروزه شاهد حجم عظیمی از طراحی های بی نهایت موفق هستیم، اما تعداد
بی نهایت معدودی از این طرح ها لایه های چالشی ای برای شهر بردارند.
به نظر من این فقدان از آن رو حادث می شود که معماران تجربه شان در برنامه
ریزی و طراحی شهری را از دست داده اند. خود من از برنامه ریزی متنفرم، و پروژه
هایم نقدی است بر شهرسازی و ارزش هایش، اما فکر می کنم خیلی مهم هست که تجربه ی
این ره یافت ها را داشته باشیم، حتی اگر بخواهیم معمارانی بمانیم که موضوع و
مباحثه شان صرفا به فرم تقلیل پیدا کند.
ما تعلق خاطر خیلی زیادی به پروژه های طراحی شهری داریم و در این مقیاس هم خیلی
کار کرده ایم. در تمام این سال ها تمام تلاشمان این بوده است که تمرکزمان در حوزه
ی طراحی صرفا بر ساختمان ها نباشد، این رویکرد را به بهای انجام کارهای کمتر پیش
گرفته ایم، اما در عوض به طراحی پروژه هایی مشغول شده ایم که تحت کنترلمان بوده
اند، حداقل نوعی از کنترل فکری را بر ان ها جاری ساخته ایم. از دیگرسو، ریسک بزرگ
این است که شما صرفا می توانید به تئوری پردازیِ پیشنیِ امکانات رایجی بنشینید که
به شما اجازه تولید اثر را می دهند. من فکر نمی کنم اینجا هیچ وضعیت استراتژیک یا
هدفمندی وجود داشته باشد، انچه با ان مواجه هستیم نوعی از انگیزه های بسیار شخصی
برای درگیر شدن با معماری است. . . .
تلاش ما در دُگما یافت پروژه هایی بوده است که چیزی فراتر از توقعات ما از معماری
درونشان نهادینه شده، به گمانم امروز با فقدان عظیمی در حوزه فهم معمارانه از شهر
مواجه هستیم، فهم در این حوزه که شهر چگونه ساخته می شود و چگونه در بعد کالبدی به
عمل می اید و درک می گردد، به موازات، شاهد این واقعیت هم هستیم که معماری بیش از
پیش خود را متوجه طراحی کرده است، متوجه پدیده هایی که منکر ارتباط میان معماری و
شهرند، انچه برای ما مهم است بازْاستقرار ارتباط انتقادی معماری و شهر می باشد.