میل اصلا به معنای فقدان نیست؛ داده ای طبیعی هم نیست. میل بخشی از یک سرهم بندی کردنِ کارکردی دیگرگون است. میل یک فرایند است؛ یعنی نقطه مقابل ساختار یا تکوین. میل یک تاثیر است، یعنی مقابل یک احساس. . . میل به معنای ساختن ساحت درونْ ماندگاری یا بدنی بدون اندام است که تنها به واسطه ی مناطق شدت، آستانه ها، درجات و سیلان ها وجود دارد.این بدن همان قدر زیست شناختی است که جمعی و سیاسی. سرهم بندی ها نیز روی همین بدن ساخته یا گسیخته می شوند؛ و این همان بدنِ بدونِ اندام است که شاخه های نورسته ی قلمروزدایی، سرهم بندی ها یا خطوط پرواز را حمل می کند. میل تغییر می کند (بدن بدون اندام فئودالیسم با بدن بدون اندام کاپیتالیسم یکسان نیست).اگر من ان را یک بدن بدون اندام می خوانم، بدین خاطر است که با همه چینه های سامان دهی، سازمان دهی ارگانیسم و نیز سازمان دهی های قدرت عناد می ورزد. دقیقا کل دسته ی سازمان دهی های بدن است که صفحه یا ساحت درون ماندگاری را خُرد می کند و صفحه ای دیگر بر میل تحمیل می کند که هر بار بدنِ بدون اندام را مجدد چینه بندی می کند.