دیوید هاروی یکی از مهمترین جغرافی دانان امریکاست، او تا کنون کتاب هایی همچون "شهر و عدالت اجتماعی" (1973) و "محدودیت های سرمایه" (1982) را نوشته است، هر دو از مهمترین اثار مکتوب در حوزه جغرافیای با بن مایه های طبقاتی اند. البته او را می توان جغرافی دانی خواند که عمیقا چندْ رشته ای برخورد می کند، بنابراین کتاب "پاریس، پایتخت مدرنیته" را می توان در حوزه کتاب هایی تعریف کرد که تحت شمول جغرافیای تاریخی تقسیم بندی می شوند. کتاب البته تلاشی است به سهم نویسنده برای ادای دین به تاریخ نگاری فرهنگی.
کتاب همچنین به دنبال برقرار کردن ایده مدرنیته هم چون یک انفکاک بر آن چیزی است که پیش از خودش بوده است. او سوسیالیسم حادث شده در کمون پاریس را در قامت مدعای این ایده مقرر می سازد. به گمان او کمون پاریس [18 مارس ـ 28 می 1871]، فرایند اجتماعی ایست متناسب با ادبیات سوسیالیستی که در سلطنت ژوییه فرانسه [1830-1848] و زندگی طبقه کارگر در امپراتوری دوم فرانسه [1852-1870] شکل گرفته است.
پاریس، پایتخت مدرنیته به سه بخش تقسیم شده است، بخش اول خواننده را به عمق فرهنگی می برد که حدفاصل 1830 تا 1848 در پاریس نضج می گیرد. دیوید هاروی تلاشش را بر استخراج مفاهیم یوتوپیایی با بن مایه های سوسیالیستی ای متمرکز می کند که در اثار بالزاک و فلوبر یافت می شوند. او این مفاهیم را با پرداخت های سن سیمون و کارل مارکس گره می زند تا روح سوسیالیستی در پاریس قبل از کمون را نیز به گونه ای نمادین متبلور سازد. این بخش از کتاب با تمام اثار پیشین هاروی تفاوت اساسی دارد و ریشه ان در تمرکز بر وجوه فرهنگی جغرافیای مد نظر است. از دیگر وجوهی که هاروی در این بخش بر ان تاکید می کند، استفاده از نقاشی های اونوره دومیه است [1808-1879]، برای توصیف شهر، البته به جای انکه این نقاشی ها را در قامت مستنداتی در نظر اورد که بر اساس ان به اثبات مدعاهایش بپردازد، ان ها را به حال خود رها می کند. به علت نداشتن تجربه در این حوزه، کتاب به هیچ وجه نتوانسته است به خلاقیت تحلیلی و ادبی موجود در اثار منتقد ادبی ای همچون مارشال برمن [اشاره دارد به کتاب تجربه مدرنیته] دست یابد. البته این بنْ مایه به علت ان که با روح کلی اثر در تضاد است به مرور از مابقی کتاب حذف می شود.
قدرت هاروی در بخش دوم کتاب نهفته است، بخشی که دسترسی به پایتخت، نقش کارگران و از همه مهمتر گستره تخریب خلاق هوسمان در دوران امپراتوری دوم فرانسه را پی می گیرد. دیوید هاروی در این فصل با نشان دادن مناسبات فضایی حاکم بر شهر ارزش های جامعه بورژوایی را زیر سئوال می برد. او نشان می دهد این طبقه کارگران و فضاهای صنعتی را به حاشیه شهرها می رانند و تحت تاثیر سرعت و تمایلات مرکانتالیستی قلب شهر را تحت شمول فضایی شاعرانه و بعضا روستایی مجددا سامان می دهند. در بخش رانت و منافع صاحبان ملک تمرکز هاروی بر قدرت زدایی از کارگران در این بازه زمانی است. هاروی نشان می دهد، کارگران به علت فشار بیش از اندازه حاصل از کار بر روی زمین عملا از بافت شهری "جاکن شده و منفک" می گردند، این روند به واسطه سامان دهی فضایی هوسمان با هدف کاهش دسترسی کارگران به بافت شهری پاریس تشدید می شود. ارائه شواهد تجربی به همراه تجزیه و تحلیل های دقیق این بخش را بی نهایت جذاب می سازد، البته انتقادی که به این بخش وارد است شاید تمرکز بیش از اندازه هاروی باشد بر درک ظریف ولی بی نهایت شخصی اش از بورژوازی. هاروی با تقلیل بورژوازی به خود هوسمان، عملا طبقه متخصصان در حال ظهور و کنش گران به لحاظ هویتی مستقل را نادیده می گیرد.
در اخر، تاریخ مختصری از کلیسای سکره کـُـرِ در مونمارتر نقل می کند، بنایی که به سال 1870 پس کمون پاریس ساخته شد و در نگاه هاروی عملا موردی است موید تسلط بورژوازی بر طبقه کارگر. او عمیقا بر این باور است که کلیسا، هم در قامت سازه ای رفیع و باشکوه و هم به عنوان یادواره ای بر شکست کمون، صرفا برای سرکوب و فرونشاندن طبقه کارگر ساخته شده است. نام این بخش اخر را احداث کلیسای سکره کُـرِ گذاشته است، یک قطعه کاملا مستقل که می تواند پایان خوبی باشد بر این کتاب.
انچه باقی می ماند شاید سئوالاتی باشد از این دست، ایا گذر هاروی از تاریخ نگاری ماتریالیستی و روی کشیدن در خوانشی فرهنگی و مد روزتر به بهای قربانی کردن فهم مخاطب سخت کوش نیست؟ آیا به واقع کتاب توانسته است به این پرسش پاسخ دهد که چگونه بورژوازی موفق به تزریق جدایی گزینی در سلول به سلول شهر پاریس گردید؟ و از همه مهمتر ان که ایا به واقع در منابع تحت شمول سوسیالیسم ادبی و ارجاعات متمرکز بر یوتوپیا ان میزان از شواهدی تجمیع شده است که بتواند میان تفکر ادبی پاریس و قرائت کمونارها از سوسیالیسم رابطه ای برقرار سازد؟
شایان ذکر است این کتاب با برگردانی از عارف اقوامی مقدم توسط نشر پژواک روانه بازار شده است.