پروژه بازگشت به زبان return to
language به مثابه معنای
غایی متن که می توان ان را بخشی از علائق و دغدغه های ساختارگراها دانست، از یک سو
ارجحیت دال بر مدلول را تضمین می کند و از سوی دیگر ناظر بر
عبور
از نظام تك
معنايي
است
نه
عبور
از
خود معنا،
این پروژه سلطه يك معنا
يا
يكي از
دلالت
های
زبان
بر
بقيه
دلالت
های متن
را محدود مي كند
و
اصالت
را به مولفی می دهد که بايستی
راهي
بیابد
تا
ازاين
دلالت
های
محدود
رها
شود.
ایده ی این پروژه را می توان در نقاشی،
در فرمِ صفری یافت که ماله ویچ با مربع سیاه روی مربع سفید افرید و تبلورش در
ادبیات را می توان در درجه ی صفر نوشتار از رولان بارت تعقیب نمود و البته خودْ
ابژه سازیِ زبانِ معماری نزد امثال مانفردو تافوری نیز در زمره همین تلاش ها قرار می
گیرد.
در این میان دسته بندی میشل فوکو از کنش
های زبانی در کتاب نظم چیزها؛ باستان شناسی علوم انسانی می تواند تصویری واضح تر
از تنوع مستتر در انچه با کمی اغماض زبان شناسی انتقادی می خوانیمش به دست دهد.
دسه بندی ای که می تواند به صورتی
ساده شده در سه قالب:
ـ زبان به مثابه ابزاری فرمالیستی
ـ زبان به مثابه ابزارِ خوانشی یا تولید متنِ باز
ـ زبان به مثابه ابژه زبان شناسی انتقادی
تدوینشان کرد.
میشل فوکو می نویسد:
برای زبان شناسان تاریخی، کلمات مانند بسیاری از ابژه ها به واسطه تاریخ شکل
گرفته اند و درون تاریخ انباشت شده اند؛ برای ان هایی که به دنبال تحقق فرمالیسم
درون زبان هستند، زبان بایستی خود را از محتوای عینی اش بزداید و به جز ان قالب
هایی از گفتمان که به طور عام معتبر هستند چیزی را اشکار نکند. اگر نیت کنش تفسیرگرانه
باشد، انگاه کلمات بایستی به متنی بدل شوند قابل خردشدن، تا دیگر معانی ای که در
ان ها پنهان مانده نیز ظهور کنند و کاملا به چشم ایند. دست آخر، زبان گاهی اوقات
بر اساس منویات درونی خودش و در قالب کنش نوشتار ظاهر می شود تا فقط و فقط بر خودش
دلالت کند.