رامین جهانبگلو:ایا هایدگر در نظر شما نماینده روشنفکر اروپایی است؟ داریوش شایگان: خیر. هایدگر فیلسوفی به اهمیت افلاطون است. او نیز محدودیت های خود را دارد. به علاوه، رویه او در قبال ناسیونالْ سوسیالیسم (نازیسم) تا حدودی مغشوش و رسوایی امیز است. او که مفتون عقیده روح قومی volksgeist بود، تصور می کرد که هیتلر مظهر و تجسم جوهر تکنیک است. در پشت این پیشْ اندیشی، عقیده تقدیر تاریخی نژاد المانی قرار دارد، که بر آنست که پس از یونانیان این ملت آلمان است که چراغ فلسفه را روشن نگاه داشته است. این عقیده را می توان نزد هگل، فیشته و حتی نووالیس بازیافت و هایدگر نیز به ان قائل است. رامین جهانبگلو: اگر من مثال هایدگر را آوردم، تنها برای ان نیست که شما در دورانی از سیر فلسفی تان تحت تاثیر عقاید او بوده اید، بلکه همچنین از ان روست که به گمان من نقد شما از روشنفکران شرقی می تواند به سوی روشنفکران غربی نیز برگردد. داریوش شایگان: بی تردید. مثلا رویه سارتر نسبت به سیاست بسیار ایدئولوژی زده است. رامین جهانبگلو: همچنین می توان از سلین یا برازییاک نام برد.داریوش شایگان: آری. سلین، دریو لاروشل، برازیلاک. اما وضعیت انها با شرایط ما تفاوتی دارد. در غرب، همواره یک سطح عقلانی وجود دارد که عمل می کند و تعادل را برقرار می سازد. اگر کسی اشتباه کند، دیگران جانب عقل و خونسردی را نگاه می دارند. رمون آرون غالبا از اشتباه برکنار است. اما از انجا که نزد ما این پای بست عقلانی هیچ استحکامی ندارد، بیشتر و آسان تر در معرض لغزش هستیم. تغییرات ناگهانی، چرخش های دردناک و نوسانات از قطبی به قطب دیگر از همین جا ناشی می شود. رامین جهانبگلو: اما وقتی انسان با روشنفکران شرقی گفت و گو می کند، احساس می کند که همه شان حالتی زخم خورده دارند و در عین حال، همچنان دیگران را زخمی می کنند.داریوش شایگان: داستایوفسکی جایی گفته است که در جهان دو رده انسان وجود دارد: تحقیرشدگان و فروتنان. به گمان من غااب روشنفکران از گروه تحقیرشدگان اند و انسان تحقیر شده دیگران را زخمی می کند، می خواهد انتقامش را بگیرد.