سارا برویلت در وب سایت مجله "boundary 2"، به بررسی کتاب
اخیر ملیندا کوپر "ارزشهای
خانوادگی: میان نئولیبرالیسم و نومحافظه کاری اجتماعی"
می پردازد. همانطور که برویلت می
نویسد، کوپراستدلال می کند "واحد اجتماعی کلیدی نئولیبرالیسم؛ فرد نیست، بلکه
خانواده است و خانواده در بحرانی دائمی قرار دارد." این امر بر خلاف
قاعده متعارف نئولیبرالیسم است که ادعا می کند موضوع ایده آل آن؛ فرد آزاد بدون هر
گونه پیوند اجتماعی است که امکان دارد پویایی کارآفرینانه را محدود سازد. جالب است که کوپر نشان می دهد
نظر به اینکه بسیار دشوارمی باشد به خانه بپردازیم یا با اتکاء صرف بر خود در
برابر جامعهء به طور فزاینده ای ناامن مان ایستادگی کنیم، حتی از آنجایی که تمایل
به ازدواج و زوجیت از میان رفته، ضرورت آن افزایش یافته است. در ادامه تکه
ای از نوشتار برویلت را می خوانید:
خانواده چگونه قدرت هنجاری خود را از دست می دهند؟ از نظر کوپر، هم محافظه
کارانی که در برابر فمینیسم می ایستند و هم متفکران چپی که بیشتر تلاش کرده اند تا پایه های نئولیبرالیسم
را درک کنند؛ در مورد نیروهای انتقادی ضد فرهنگی و ضد هنجاری خانواده در دهه 1960
و 1970 توافق دارند. در تحليل ولفگانگ استريک،
انقلاب در قانون خانواده و روابط صميمانه -مانند امکان دستيابي به طلاق بدون
تقصير- تاثیر دستمزد خانواده فورديستی را خنثی کرد زيرا زنان دیگر در
آشپزخانه و در وابستگی هر چه بیشتر به
مردان گیر نمی افتادند. خانواده به فرمی انعطاف پذیر تر تبدیل شد، زیرا در نقل قول
کوپر از استریک، فمینیست ها در پی "دستمزد
مستقل و برابر در مقایسه با مردان" بودند و در نهایت "تبدیل ازدواج از یک
تعهد بلند مدت وغیر قراردادی به قراردادی که مبتنی بر اراده باشد." کوپر
اظهار می دارد که استدلال ایو چیاپلو
و لوک بولتانسکی مشابه اند و نشان می دهند "چپ
هنری" چگونه زمینه را برای حمله نئولیبرال به امنیت اقتصادی و اجتماعی با از
بین بردن پایه های مانوس خود در خانواده پسا جنگ فراهم ساخت." او همچنین به
نقل از نانسی فریزر می نویسد: "نقد دستمزد خانواده ... در حال حاضر
بخش خوبی از داستان عاشقانه [اشاره به
مستند مایکل مور] را تدارک
می بیند که در سرمايه داریِ انعطاف پذیر با معنای عمیق تر و در نظر داشتن نقطه
اخلاقی سرمایه گذاری می کند. در هر مورد، ایده این است
که فمینیسم به نوعی نئولیبرالیسم را سرزنش می نماید؛ زیرا در تلاش است تا زنان را
از انواع خاصی از تعقلات و وابستگی های هنجاری که وابستگی عمیقی به آنها پیدا کرده
اند، آزاد سازد و استقلال را از طریق هر
نوعی ازحمایت که در چارچوبِ این هدف باشد،
تشویق می کند. در برابر این تحلیل ها،
کوپرمی پرسد: به هر حال چه شکلی از خانواده؟ در ظاهر، پسا هنجارگرایی زندگی معاصر
کاملا با استقرار هنجارهای جدید سازگار است. پس از آنکه دیگر نیروهای هنجاریِ فرم های اجتماعی را نمی بینیم، همچنان
فرم معین را ادامه می دهیم. به سادگی: خانواده سنتی، که برای کوپر خانواده ای ست که بدلیل ضرورت و
هنجارگرایی مجبور به وجود داشتن است، به اندازه کافی منکسر نیست.
اقتصاد
در دوران رکود دیگر دستمزد فوردیستی متکیِ دولت را فراهم نمی سازد، اما خانواده ها
مجددا ثبت و تنظیم می شوند، حتی در مواقعی که جنبش های غیرهنجاری آن را مورد پرسش
قرار می دهند و تضعیف می کنند. اگر پایه های سیاست نئولیبرالی کاملا اقتصادی باشد، نومحافظه گرایی به مثابه
شکل گیری واکنش بسیار سازگار وارد نوشته های کوپر می شود.
دستور کار نومحافظه کاران، تعمدا علیه جنبش های لیبرالی دهه 1960 شکل گرفت و چالش آنها
در برابر هنجارگرایی خانواده سنتی، به مراتب بیشتر از چالش چپ ضد فرهنگی در برابر
کنوانسیون اجتماعی به نئولیبرالیسم خدمت کرده است. کوپر استدلال می کند در حالی که
نوستالژی برای دستمزد فوردیستی، به یک "انگ" تبدیل شد، نومحافظه کارانی
که با نئولیبرال های مقتصد همراه بودند، "تجدید ساختار استراتژیک بسیار
قدیمی تر، سنت
قانون [حمایت
از] فقرا در زمینه مسئولیت خانوادگی خصوصی " را ترجیح
دادند. در شکل گیری سیاستی که منعکس کننده هر دو اندیشه نولیبرال و نومحافظه کار
بود، رفاه اجتماعی ناپدید نشد، بلکه به مثابه یک "دستگاه عظیم فدرال برای
نظارت بر مسئولیت های خانوادگی خصوصی فقرا" تبدیل شد.