باربا: نمایشگاه دیگری داشتید، نه چندان پرطرفدار، اما بیشتر دیده شد، نمایشگاه "پلی بوی".
کلومینا:" Clip, Stamp, Fold" نیز تأثیر زیادی داشت. و بعد "پداگوژِ های رادیکال"،
که در دوسالانه ونیز برنده جایزه شد.
باربا:من
از مجلات دهه 70، در نمایشگاهClip Stamp Fold" " خیلی خوشم آمد.
کلومینا: بله، فوق العاده بود. در
بارسلونا دیدید؟
باربا: بله،
هرچند باید اعتراف کنم که "پلی بوی" مسائل مختلفی را مطرح می کند مثل
جنسیت و زیستگاه.
این بر وضعیت ویژه کانفورمیستی ای
متمرکز است که نشان از آن دارد زمانی تغییر خواهد کرد که تحت منشأ چیزی تحریک آمیز باشد، مثل پلی بوی. این موضوع را حس می کنید یا با پارامترهای دیگر کار می کردید؟
کلومینا: بله، این
مورد کاملا احساس می شود. افزون بر این،
در حال حاضر یک نمایشگاه در بارسلون توسط "رزا فِره و آدلاید
دِ کِیترز" دانشجوین دیگر کوئتگلز با نام
"1000مترمربع آرزو" در CCCB گشایش یافته است. در آن به عنوان مشاور قرن بیستم شرکت دارم.
"پلی بوی"
بسیار مهم است. این امر جهت پذیرش معماری و طراحی مدرن در ایالات متحده که
همیشه کشوری کاملا متمایل به مدرنیته بوده؛
کار آمد بنظر می آمد. در واقع، تنها یک
اقلیت بسیار نخبه، معماری مدرن را پس از نمایشگاه جانسون درزمینه "سبک
مدرن" پذیرفته اند. بر خلاف اروپا،
آمریکایی ها در رابطه با معماری بسیار محافظه کارند. دقیقا در زمانی که همه مجلات
مانند "House
& Gardenو House Beautiful" خانه های مرسوم را رواج می دادند و خانمهای خانه دار و خانم ها را به طور کلی مورد هدف قرار داده
بودند، پلی بوی مردان را بدون هیچ گونه شرمندگی هدف قرار می دهد. پس از آن قابل پذیرش
شد که مرد هم می تواند به دکوراسیون داخلی علاقه مند باشد تنها با این شرط که این دکوراسیون می بایست مدرن باشد. اغواگری؛
دیگر معماری ویکتوریایی نیست، اغواگری؛ معماری مدرن است. در آن لحظه پلی بوی شروع به انتشارگسترده ای می کند -هفت
میلیون نسخه برای فروش-
باربا: می توانم
تصور کنم ... چیزی شبیه جادو ست.
کلومینا: در حقیقت توجه گسترده به معماری و طراحی مدرن در پلی بوی، زمانی رخ داد که آمریکا بسیار ارتجاعی بوده است. به عنوان
مثال، مجله House
Beautiful مجموعه ای از انتقادات تلخ و
ناسزا گونه ای علیه میس ون دروهه و همه مهاجران اروپایی که این روندرا تشدید
کردند، راه اندازی می کند: "آنها می خواهند سبک
زندگی ما را نابود سازند"، "آنها معماری مدرنی را به ارمغان می آورند که هیچ کس نمی تواند در آن زندگی کند..."،پلی بوی در آن زمان انتشار یافت، زمانی که اکثر مجلات
متعارف معماری برانتقادات بسیاری مبتنی برمعماری مدرن متمرکز بودند، پلی بوی می
گوید، "نه، نه، آنچه واقعا مدرن است؛... است "
باربا: و چطور به همه اینها دست یافتید؟
کلومینا: کاملا بر
اساس شانس، مثل همیشه.
در زندگی، همه چیز شانس محض است.
باربا: خُب،
آنها نسبت به این گرایش، نظر خوبی ندارند.
کلومینا: همانطور
که می دانید، من مجلات دهه 60 و 70 را مطالعه کردم. چیپ لرد،
یکی از بازماندگان گروه "مزرعه مورچه" را دعوت کرده بودم که به پرینستون بیاید. سپس طبق معمول، او رزومه اش را برای ما ارسال کرد، آن را خواندم
و گفتم: "چقدر کنجکاو برانگیز، مزرعه
مورچه در پلی بوی منتشر شده بود"، اما من آن را به مثابه امری نادر در نظر
گرفتم.
هانس
هولین هم که بخشی از "Clip
Stamp Fold" بود، به پرینستون
آمد.
او داستان زمانی که برای تهیه یک شماره
ویژه در مجله شان در مورد شرایط مسکوبه
آنجا رفته بود تا با لئونیدوف یا ملینکوف مصاحبه کند را به من گفت، به یاد نمی
آورم کدام یک بودند. در پایان او فکر کرد ساده ترین کار این خواهد بود که همه مستندات
ملینکوف را در چمدانی بگذارد تا بعدها آنها را بازتولید نماید. او به من گفت زمانیکه با همه این مطالب به پشت مرز رسید؛ توقیف شد ...
من نگران مستندات ملینکوف بودم ... باوجود پلی بوی هایش.
سپس شروع
کردم به درک اینکه چرا نسلی به پلی بوی ها توجه داشت. چرا پلی بوی می خواندند؟ از یک طرف، البته، زنان وجود داشتند، اما از سوی دیگر، پلی بوی نیز یک
مجله مترقی فوق العاده بود. مجله ای که
با مارتین لوتر کینگ، مالکوم ایکس، ژان پل سارتر، و تمام مهمترین شخصیت های زمانه مصاحبه کرده بود. یک مجله
واقعا مهم از ابتدای آن، و من در مورد سال 1953صحبت می کنم، زمایکه تمام مجلات
محافظه کار از میس انتقاد می کردند،آنها در مورد فرانک لوید رایت و میس مطلب
منتشر می کنند... کل نسل دهه 50. این روند، اِرو سانین را می سازد، و
دسترس پذیری عموم مردم به چارلز ایمز...و
ناگهان متوجه می شوید در دهه 60/70 آنها جهشی
دارند و شروع به انتشار چیزهایی مانند "مزرعه مورچه" می کنند، معماری
کاملا آوانگارد. برای
نمونه، موما نمایشگاهی در مورد "چشم انداز جدید خانگی" برگزار
کرد، جایی که آرکی زوم، سوپر استودیو... نمایشگاه هایی ارائه دادند، دو هفته بعد، پلی بوی
مطلبی درباره آن منتشر کرد، که به پخش گسترده ای دست یافت، با زنان نشسته بر صندلی با چاشنی های تند وتیز مرتبط، چاپ رنگی ...
باربا:
برای آنچه می گویم عذرخواهی می کنم. رم کولهاس زمانیکه تصمیم گرفت آثار خود را در Taschen به چاپ برساند عوض جاهای دیگر، باید نگاهی به مجموعه عایی از پلی بوی انداخته باشد.
کلومینا: کولهاس مجذوب این سری از پژوهش پلی
بوی بود.
باربا: هیچ
نظری ندارم، اما می توانم تصور کنم. در همان
دوره پلی بوی، مجموعه ای از اقداماتی وجود دارد که فکر می کنم در این نمایشگاه استانبول می توان نسبتا
درک کرد: اولین نمایشگاه های اسمیتسون: "این فردا ست." چند پارامتر از این نمایشگاه ها وجود دارد که در این دوسالانه دیده می
شود.
کلومینا: فرهنگ توده...
باربا: جستجوی اولیه و پیشگام...
کلومینا: پاپ، پاپ بریتانیایی، تبلیغات با اندام های جنسی نیز...
باربا: معاصریت لحظه، به چه معنا با خط گفتمان خود پیوستگی دارد؟
و به چه معنا این نمایشگاه دوسالانه طراحی در مقایسه با اسمیتسون
تغییر یافته است ؟
کلومینا: حالا که شما اشاره کردید فکر می کنم اسمیتسون
ها در اینجا، اهمیت حیاتی دارند به این معنی که آنها معمارانی اند که امر اولیه را نیز در مدرن دیدند. به این معنا که آنها واقعا در دنیای خودشان زندگی می کردند، "آگهی
ها" را گردآوری کردند. چنانچه آلیسون گفت: "اما امروز ما به جمع آوری تبلیغات می پردازیم"
پس از
جنگ جهانی دوم، دقیقا به دلیل فاجعه ای که نشان داده می شود و بمب اتمی، بسیاری از
آنها، بواسطه کیسلر که "معماری جادویی"
را برای اسمیتسون و گروه مجله فروم نوشت، به امر اولیه بر میگردند . حتی مورخی مانند زیگفرید گیدیون، درست پس
از جنگ و پس از نوشتن در مورد معماری و صنعت مدرن، علایق خود را به سمت غارهای جنوب فرانسه تغییر می دهد. همه آنها دقیقا به دوران باستان علاقه مند هستند.
باربا: همه این
ارتباطات میان امر قدیمی و جدید، دیدگاه های جدید درباره زنانگی یا گشایش های
جدیدی که مستلزم تکنولوژی است، چگونه این
موارد را در این نمایشگاه نشان دادید؟
کلومینا: فکر می
کنم بین آن نسلی که در جنگ جهانی دوم و نابودی
احتمالی بشریت با ما زندگی می کردند همبستگی وجود دارد. اکنون ما از این واقعیت آگاهیم که ازحیات ما در این سیاره ممکن است زمان
زیادی باقی نمانده باشد. ما در لحظه ای از این بحران زندگی می کنیم که لازم است به
عنوان یک گونه به ریشه های مان بازگردیم. چگونه ما به عنوان بشریت، به عنوان یک گونه، به آن می رسیم، چگونه ما توانستیم
به این سطح از خود نابودی دست یابیم؟ ما مطمئنا تنها گونه بین حیواناتیم که
توانسته است خود را نابود سازد. ما در راه ایجاد سیاره ای هستیم که برای خودمان غیرقابل سکونت خواهد
بود.
باربا: که درآن هویتمان را از دست می دهیم؟
کلومینا: نه اینکه هویت مان را از دست دهیم، بلکه نمی توانیم نفس بکشیم. ما در
حال انقراضیم.
باربا: چیزی
وجود دارد که به من خیلی به آن علاقه مندم، و این بازفرمول بندی مفهوم مکان در دهه هفتاد، بر اساس روابط افراد بین خودشان و با فضا است. به این معنا، در نمایشگاه جاری
شما، پروتاگونیست ها، اجسام
نیستند، که یکی از اولین چیزهایی بود که می توانست مرا ناامید کند، اما برعکس، بر
فرد متمرکز است.
کلومینا: بله، و
در خود بازدید کننده.
به این معنا، نمایشگاه به مثابه آینه است. بازدید
کننده خود را در آن آینه می بیند.
باربا: اینطور
است که بگوییم، شما از مفهوم مکان که در آن لحظات بوجود می آید پیشی می گیرید ، فراتررفتن
از شرایط فضا. برای شناسایی معماری و طراحی فقط مرتبط با دریافت
یا ایده فرد، به خودی خود.
کلومینا: دقیقا، طراحی ابزاری است که
بشریت از آن طریق به خود می آید.
باربا: اما این اظهارنظری
بسیار رادیکال است.
کلومینا: پس شما هم اینطور فکر می کنید؟
باربا: من به
این باور ندارم.
در مدارس معماری، هنوز از فضا به عنوان یک
پارامتر منحصر به فرد صحبت می کنند، حتی در مورد مکان، مردم، شرایط مردم و یا
توانایی تاثیر گذاری بر طراحی شهرها و طراحی معماری صحبت نمی کنند... چنین رویکردهایی همچنان مورد بحث هستند. در اینجا
شما آن را به عنوان چیزی بسیار واضح تر نشان می دهید.
کلومینا: بله، بله.
باربا: نمی دانم آیا نمایشگاه؛ واقعا سعی دارد پرسش های بیشتری را نسبت به
پاسخ ها تولید کند؟
کلومینا: بدیهی
است که ما به دنبال یافتن پرسش بیشتر هستیم، تا یافتن پاسخ. اما در عین حال یک پرسش واضح وجود دارد، ما فقط اشیاء را طراحی نمی
کنیم بلکه اشیاء ما را طراحی می کنند. طراحی از آغاز بشریت وجود داشته است. همیشه
اینطور نیست که گفته شده "بشر ابزار را طراحی می کند، و در آن عمل، خود را از
حیوانات متمایز میسازد"، درست نیست زیرا حیوانات نیز ابزار ایجاد کرده اند:
میمون ها، مورچه ها..." چیزی که من
می گویم دقیقا این نیست، بلکه برعکس. ابژه ها ما را طراحی می
کنند، در مورد ما احساس رادیکال بسیار بیشتری
دارند.
باربا: خُب، این پایان فوق العاده برای مصاحبه است بئاتریس، خیلی متشکرم
کلومینا:
خواهش می کنم، همیشه از هم صحبتی با شما خوشحال می
شوم.
قسمت اول