فکر می کنم وضع بهتری داشتیم، اگر دنیا تصمیم می گرفت که بیست سال پس از آشویتس سکوت کند. گاهی اوقات من خواب این سکوت را می بینم. اولین موضوع من سکوت و بی رحمی بود و دومی سکوت در هنر. من موسیقی را ترجیح می دهم، چون نیاز دارم که چیزهای بیشتری درباره مکث های موسیقی، سکوت های طولانی و نت های سفید موسیقی مدرن بدانم که دریدا با الهام گرفتن از ما ادامه ان را در تئوری شعری خود شکستگی می نامد، ردپایی که پاک می شود، عدم وجود. ظاهرا نت سفید پس از مالارمه به موضوع اساسی تبدیل می شود. . . مسئله سکوت به قبل از مدرن ها برمی گردد. اما سکوت پرواز واقعی خود را پس از سموبولیست ها اغاز می کند، موسیقی تعیین نیافته و موسیقی مدرن. آثار هولدرین نشان می دهد که برگزیده ترین افراد خاموش ترین ان ها هستند. هنر ابستره، همچون هنر پل کلی و کاندینسکی، سقوط ماده را به درون سکوت به تصویر می کشد، سقوطی که با سکوت پیوندی ناگسستنی دارد. موضوع صدا در فرهنگ و تربیت مدرن همه چز را تحت تاثیر قرار داده است. . . به نظرم طنین صدا و عدم برخورد با فضاهایی که ممکن است در ان ها سکوت وجود داشته باشد، چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی و چه در تربیت فرزندانمان مهمترین آلودگی موجود در فرهنگ مدرن را تشکیل می دهد. . . امروز سروصدا [همه جا] به فروش می رسد و همچون شیئ مصرفیِ ضروری ای بر بازار حاکم شده است.