دیکانستراکشن واژه دیگری برای کلمه آلمانی abbau است، واژه ای که در نوشتار مارتین هایدگر و زیگموند فروید دیده می شود. . . ژاگ درید از همین معبر به مسئله معماری و نوشتار دیکانستراکشن نزدیک می شود . . . "دیکانستراکشن صرفا تحلیل گفتمان ها، تحلیل مفاهیم و گزاره های فلسفی یا تحلیل نشانه شناختی نیست و نباید باشد. بلکه همچنین باید بتوان سخت ترین ساختارهای اجتماعی و سیاسی و سنگین ترین سنت ها را به چالش کشید. . . از همین منظر است که هیچ تصمیم گیری معمارانه ای بدون پیوند با سیاست، بدون تمرکز بر امر اقتصاد، تحقیقات فنی و فرهنگی امکان پذیر نیست . . . "دیکانستراکشن رادیکال باید به شکل معماری، به شکل همان عمل مشکلی درآید که معماری ها با قدرت های سیاسی، قدرت های فرهنگی و اموزش معماری پیوند خورده اند. در کل، تمام فلسفه، تمام متافیزیک غربی، اگر بتوان از شیوه ی جهانیِ متافیزیک غربی سخن گفت در معماری ثبت و حک می شود که فقط یادمان سنگی نیست . . . پس دیکانستراکشن می تواند دیکانستراکشنِ معماری باشد که به معنای ویرانیِ ارزش های معماری نیست. می توان تصور کرد که این معماری، ساختارشکن نامیده شود تا هر چیزی را مورد پرسش قرار دهد؛ که در ان چیزها، معماری تحت استیلا واقع شده است. یعنی ارزش های سکونت، بهره برداری، اهداف تکنیکی، بهره برداری مذهبی، تقدس سازی تمام ارزش هایی که خود، معماری نیستند. بنابراین اگر تلاش می شود تا معماری را از این اهداف بیرونی و حاشیه ای اش بیرون بکشیم، می توانیم بگوییم نه تنها ان را ویران نمی کنیم بلکه خود معماری را بازسازی می کنیم . . .