در طی دهه های 20 و 30 میلادی، لوسی رای، حتی به عنوان یک سفالگر جوان در وین نیز به طور مداوم تکنیک ها و مصالح جدید را آزمایش میکرد. امانوئل کوپر Emanuel Cooper سفالگر، در کتاب خود به نام "لوسی رای: سفالگر مدرنیست" که در سال 2010 منتشر شد، مینویسد: "او به صورت قاعده مندی تعداد زیادی از مصالح متفاوت را آزمایش میکرد تا قابلیت های آن ها را کشف کند و اینگونه به درک درستی از لعاب ها، بافت ها و رنگ ها برسد. دفترچه یادداشت های به جا مانده از آن زمان، شاهدی بر صدها آزمایش او هستند که شالوده ی کارش به عنوان یک سفالگر را شکل داده اند."
رای تمام عمر کاری خود به گسترش و ارزیابی خاک های سفالگری متفاوت، لعاب ها و تجهیزات و پروسه های ساخت ادامه داد و همواره در تلاش برای ظریف و قوی تر ساختن و دستیابی به لطافت هرچه بیشتر در جزئیات رنگ ها، بافت ها، وزن و شکل دست سازه های سفالی اش بود. تعهد وی به مدرنیسم، در زیبایی شناختی و عملکرد گرایی کار هایش امری مشهود بود. دوست سفالگر وی، ادموند د وال Edmund de Waal، اینگونه راجع به رای میگوید: "دست سازه های لوسی رای، با ضروری دانستن گوشه های صاف فرم ها، بافت ها و عملکرد ها میل به یک انقطاع قوی را آشکار میکنند " این موضوع همچنین در وابستگی او به چرخ های کوزه گری که وی در وین از آن ها استفاده میکرد و کوره سفالگری الکتریکیاش که از لندن خریداری کرده بود متجلی شده است؛ کوره ای که به کمک آن توانست به جای گل سفالگری به مصالح چینی و سنگی روی بیاورد. برنارد لیچ و استودیوهای سفالگری بریتانیایی کماکان علاقمند به استفاده از گل سفالگری در کوره های زغال سوز بودند.
رای به قدری ریزنقش بود که تخلیه کردن کوره برای وی کاری بسیار پرخطر محسوب میشد. او مجبور بود از بالا به درون کوره بخزد و سفال های خود را از آنجا بیرون بیاورد. هنس کوپر مسئولیت نگه داشتن پاهای او را برای جلوگیری از سقوط وی به درون کوره هنگام بیرون آوردن سفال ها بر عهده داشت. هنگامی که تاریخ شناس طبیعی و گوینده ی رادیو به نام دیوید آتنبورو David Attenborough، که یکی از گردآورندگان بسیار حریص دست سازه های رای بود، برای مصاحبه و فیلم برداری برای بیبیسی در سال 1982 به محل کار رای آمده بود، او در حالی که به درون کوره خزیده بود از او درخواست کرد تا این کار را برایش انجام دهد. رای که در آن زمان در سن 80 سالگی به سر میبرد، در آن حال از وی خواهش کرد: "میشود لطفا پاهای من را نگه دارید؟ من اینجا گیر کرده ام!"