در سلسله عواملی که
موجب به شکلگیری روح مدرن معماری شدهاند، بهداشت، عاملی ضروری برای تحقّق
زیستگاه و شهری سالمتر، به شکل انکارناپذیری در بالای فهرست قرار میگیرد. با نشر
کتاب معماری اشعه ایکس X-Ray
Architecture، بئاتریس کلُمینا Beatriz
Colomina،
تاریخشناس و تئوریسین معماری و استاد دانشگاه پریینستون، سعی میکند این حقیقت را
به عنوان سنگ بنایی که بیش از آن که ناشی از روحیهی نوآورانه باشد مربوط به ترس
از مرگ و یک ناخودآگاه سرکوب شده است نشان دهد. آیا معماری مدرن به اندازهی دوران
باروک پرشور و هیستریانیک است ؟ نوازندگان بهشت، به
فرانسوی: Les Musiciens du Ciel
فیلمی به کارگردانی جورج لاکمب George Lacombe که مربوط به زمان قبل از
شکست فرانسه در سال 1940 است، آرشیوی باورنکردنی از ساختمانیست که در پایان جنگ
جهانی دوّم دیگر مانند قبل نیست: شهرپناه، به فرانسوی: the Cité de refuge نخستین اثر مهم
لوکوربوزیه در پاریس و همچنین اوّلین ساختمان مسکونی آببندی شده با نمایی شیشهای
به مساحت هزار متر مربع و بدون هیچ بازشویی. مایکل مورگان Michael Morgan نقش داوطلبی از سپاه
رستگاری Salvation Army را بازی میکند و یک اوباش پاریسی
را پیش از آن که مبتلا به بیماری بینام و نشانی که موحب به سرفههای مزمن بشود
نجات میدهد. فیلم شامل دقایق بسیاری روبرو و بخصوص درون ساختمان که بواسطه انفجار
بمب در ایستگاه اوسترلیتز Gare d’Austerlitz بشدّت
آسیب دیده است میشود. هدر دادن هروئین برای یک ملودرام مسیحی شرایطی را ایجاد میکند
که در آن پیروزی متعلق به ایثار و چشمپوشی از خود است. اما در پیش زمینه داستان
دیگری هم در حال شکلگیری میباشد: ارتباطی ضمنی بین بیماری سل و محیط مدرن
مؤسسهای که یونیفرمش را بر تن دارد.
رنجی سرکوب شده
حتّی اگر هدف
بئاتریس کلُمینا از پیش کشیدن این فیلم نشان دادن ارتباط بین آسیبشناسی و فرم
معماری، که کارهای اخیر آن سعی در مرتبط کردن آن دارند، نباشد با این وجود مثالهای
شفافکننده فراوانی را ارائه میدهد. معماری اشعه ایکس مملؤ از مثالهایی است که
بیانگر ارتباط بین بیماری سل و ضرورت جنبش مدرن میباشد. معماری یکی از حوزههاییست
که ترس از این بیماری واگیردار در آن بشکلی کاملاً محسوس نمود مییابد. کلمینا
خطی مستقیم بین زبان معماری و بهداشت وسواسگونهای که سازنده، و البته تجدیدپذیر
بود ترسیم میکند.
بنابراین این گونه
بنظر میرسد که از ساناتاریوم سوییس (مکانی برای بستری کردن بیمارانی با بیماریهای
طولانی مدت و بخصوص سل در اواخر قرن نوزدهم) تا تعمیم آیین شفافیت در کارهای میس
ون در روهه یک رواننژیدی ضد باکتری گرا موجب پیدایش فرمهای
معمارانه شده است. کتاب، هرازچندگاهی با بیانی طنز، منشاء بهداشت را در برخی از
اصول مدرن یادآور میشود. استفاده از رنگ سفید و لولههای استیل پیش از آنکه تبدیل
به نشانههای خوشسلیقگی شوند در بیمارستانها مورد استقاده قرار میگرفتند. اما
آنالیز او حتّی پا را فراتر گذاشته و به قسمت های خاصی نفوذ میکنند. وحشت از
باکتری تنها وسواس ابتداییست که مدرنیته را، مدتی پس از ضرورت آن، به سمت تحققش سوق
میدهد.
امری که در آغاز به
شکل یک رواننژیدیِ جمعیِ ساده ظاهر شده بود، به مرور زمان تبدیل به زخمی سرکوبشده
گردید و تأثیرش به شکل بیسابقهای افزایش
یافت، چراکه هیچگاه مورد بررسی و توضیح قرار نگرفت. در اینجا کلُمینا نقش یک روانشناس
را برعهده میگیرد و به آرامی میزان انکار و عواقب آن رانشان میدهد. او به بررسی
معنایی و نمادین تغییرات در بین پیشگامان مدرنیته میپردازد. با نشاندن آنها
درکنار یکدیگر به طرق مختلفی بیان میکند که چگونه نگرانی وسواسگونهی آنها در
ارتباط با سلامتیشان موجب پیدایش ارتباط آنها با فرآیند ساخت شده است: چارلز و ری
ایمز Charles and Ray Eames
و یافتههای اورتوپدیکشان، لوکوربوزیه و آیین بدن، تندرستی در روش استاد
کالیفورنیایی با ریچارد نویترا Richard Neutra و تعادل
نورولوژیک با آدولف لوس Adolf Loos. در خلال حکایاتی در ارتباط با معماری که تحت تأثیر خودبیمارانگاری
(هیپوکندریا) کار میکند زاویه معکوس پزشکی-روانی تمایلات معماری ظاهر میشود.
مسری بودن این
بیماری با منشاء باکتریال موجب شد تا سوژههای عفونی و آلوده بهناچار حذف شوند.
در نقطه اوج شیوع سل در پاریس، این بیماری دلیل یک سوّم مواردی که منجر به مرگ میشدند
بود. با وجود اینکه نگهداری بیماران مبتلا به سل در مکانهای دورافتاده اطرافیان
آنها را از ابتلا به این بیماری نجات میداد، اما میزان اهمیّتی که به درمان آنها – قرار گرفتن در معرض هوای تازه و نور آفتاب – داده میشد بیانگر کمبود میزان دانش و عدم توانایی در
اتّخاذ روشی مناسب برای مواجه با علل اصلی بیماری بود. به کمک استدلال قیاسی، این
روش درمان تلاش میکرد تا با قرار دادن بیماران در محیطهای سالم موجب بهبود وضعیت
آنها شود. انتخاب این فرضیه بود که موجب افزایش تعداد ساناتوریومها شد و تا قبل
از عمومی شدن آنتیبیوتیکها در سال 1940 رونق داشت. همین روش نهایتاً به حجم
وحشتناک مرگومیر پایان داد، نه مراقبتهایی که در موسسات تخصصی انجام میشد.
ناودانی برای اجساد
ساناتاریوم و داستانهای
پیرامون آن برای کلُمینا منشاء خیال مدرنیستی بود، منبعی اساسی برای اصول و قوانین
آن. او به شکلی جدی با توجّه به انگارههای میشل فوکو به بیان روشهای گمراهکننده
این مؤسّسات، که در آن زمان برای کشوری مانند سوییس نقش یک صنعت واقعی را ایفا میکردند
میپردازد: انتخاب قویترین و تنومندترین بیماران برای بهبود بخشیدن به آمار درمان
و مهمتر از آن، سیاست این مؤسسات در
ارتباط با بیمارانی که با گذشت زمان مریضتر و ضعیفتر میشدند مبنی بر رها کردن
آنها در قسمتهای مخفی مؤسسه و تنفس در فضای زیرزمینها و انبارها. جسد مردگان
هرگز دیده نمیشد. رمپها و ورودیهای مخفی امکان تخلیه آنها را بدون نقض جوانب
مشتریمدارانه فراهم میآورد. در داوس حتّی مسیرهای ناودان مانندی برای پرتاب کردن
و غلتاندن جنازهها روی شیب کوه نیز وجود دارد.
ارتباط و همبستگی
بین مدرنیزاسیون و بهداشت تا نیمهی اوّل قرن بیستم نیز ادامه مییابد، تعبیهی هوای
پاک تبدیل به یک هدف مهم در طراحی معماری و طراحی شهری میگردد. در همین بازه زمانیست که فاصله
گرفتن شهروندان از آلودگیهای صنعتی اهمیّت دوصد چندانی مییابد.
اتّفاقی که در
ارتباط با رابطهی بین پزشکی و معماری رخ میدهد بسیار شبیه است به آنچه که اغلب در
تعامل بین صنعت نظامی و جامعه مدنی شاهد آن بودهایم، به محض آنکه جنگ به پایان میرسد،
ساختهها و اکتشافات ارتش در خدمت به جامعه مدنی قرار میگیرد. به شکلی مشابه،
تفکر ساختمانسازی مدرن نکات و قوانینی را در نظر میگیرد که اولین بار در
بیمارستانها شکل گرفته و سپس بسط داده شده است. تلاش کلُمینا در ارائهی مطالبی مفصّل درمورد آسایشگاهها نشأت گرفته از باور وی
مبنی بر قابلیّت انتقال مکانیزمی که توانایی اعمال شدن در موارد دیگری را داراست میباشد.
توهم شفّافیت
با کشف اشعهی ایکس
که ار آن به شکل گستردهای در تشخیص بیماری سل استفاده میشد، تصور انسان از شفافیت
به عنوان نمودی از پیشرفت ارتقاء یافت. لازم بود تا شخص بر روی سکویی کریستالی ساخته
شده از دیواره های بازتابدهنده و نیمه شفاف قرار بگیرد و تنها یک بار از داخل محفظهای
غار مانند بگذرد. در اینجا باز هم با مسئلهی قرار دادن پرکتیس معماری در معرض
بستری خیالی مواجهیم. معماری شیشهای برگرفته از چه تصوری بازنماییهای خود را
ترسیم میکند؟ کلُمینا سعی میکند تا به وسیلهی مرتبط کردن اکتشاف اشعه ایکس و
استفاده از شیشه در معماری به شفافیت [به عنوان یک امر] مدرن اعتباری مجدّد ببخشد
ونشان دهد که آن به کلّی فراموش شده است. درست مانند اتّفاقی که به موجب وجود
وسواس در ارتباط با سلامتی رخ داده بود، این یک مسئلهی آشکارکننده در مورد تأثیرات
یک فنّاوری پزشکی جدید شمرده میشود، درک جدیدی از آنچه به آن خصوصی یا عمومی گفته
میشود. تصاویر اوّلیهای که به کمک اشعه ایکس به عمل آمد به عنوان دخالت و نقض حریم
خصوصی بدن انگاشته شد. کسی که این تصاویر را به معشوقه خود نشان میداد، به مثابه
شخصیست که امروز تصویر جسورانهای از خود برای معشوقهاش میفرستد. چنین شرایطی میتواند
به معماری نیز منتقل شود. جوانب منفی وضوح و شفافیت معماری مدرن به این وسیله
آشکار میشود. بدین شکل کلُمینا با تلاشی مداوم سعی در واسازی، به معنای دریدایی
آن، و ساختارشکنی اصیلترین و پایهای ترین مفاهیم مدرنیته در معماری دارد. در این
صورت، شفافیت نهایتاً بیشتر از آنکه مربوط به وضوح و کلیّتی نوری باشد، متعلّق به
دنیای بازتاب، وهم و شبحی از زرقو برقهاست.
بخش پایانی این کتاب
انتقادی، سرانجام ما را دعوت به اندیشیدن پیرامون دستاوردهای جدید در حوزه پزشکی و
تأثیری آنها بر معماری معاصر میکند. چراکه این مناظره بین حوزهی عمومی و خصوصی
همواره ادامه دارد. علم پزشکی نانو و یا روشهای نوین تصویربرداری در هزارهی سوّم
چگونه در فضاهایی که در آن زندگی میکنیم نمود پیدا میکند؟ چگونه و به چه شکل
خود را در برابر آسیبهای جدید فیزیکی و روحی محافظت خواهیم کرد؟ نویسنده بر آن
اعتقاد است که بهجای تعجیل در پاسخ دادن به این دسته از سؤالات ابتدا باید جوانب
و شرایط مشکل را به دقّت بررسی کرد.
کتاب معماری اشعه
ایکس، به طور خلاصه، در ادامهی بازتابی که از بینال طراحی استانبول در سال 2017 پا
گرفته بود قرار میگیرد، جایی که بئاتریس کلُمینا و مارک ویگلی Mark Wigley متصدیان آن بودند. به مسئلهی منفی بودن طراحی و نا
سالم بودن آن به طور صریح اولین بار در آنجا اشاره شد. بنابراین هماکنون کلُمینا
در حال پیشبرد تحقیقی در ارتباط با فاش کردن ناخودآگاه جمعی ماست که نهتنها ادراک
ما از اهلیت، بلکه به بیانی تعمیمیافتهتر فرم مدرن را هدف قرار میدهد. شاید
بتوان هدف این کتاب را اینگونه بیان کرد: آنالیز انتخابهای زیباییشناسانه
بنیادین چیزهایی که استقاده میکنیم و فضایی که اشغال میکنیم.