ماشین های میل، انگونه که دلوز و گاتاری می بینند، ماشین
های متکثرند که اجزایشان هرگز یک کل پوششیِ مادی که اندامی واحد ایجاد کنند به
وجود نمی اورند. این بدان دلیل است که ضرورتا تنشی در چرخه تولید وجود دارد. اگر
ماشین های میل برایمان پیکره ای با برقراری پیوندی دائمی در بطن این تولید و حتی
در خود تولید به وجود می اورند، پیکره از چنین ساختاری و نداشتن ساختاری دیگر یا
نداشتن هیچ گونه ساختاری در فشار قرار می گیرد و مضیقه.
بنیان ضد تولیدی که عهده دار رمزگشایی یا بی قاعده کردن جریان های میل است، همان
چیزی است که دلوز و گاتاری، پیرو آرتو، "پیکره ی بی اندام" می نامند.
این پیکره، همانند غریزه مرده، به طور همزمان، مشخص کننده وقفه تولید کننده در
تولید میل و عامل تجدیدِ خودِ این تولیدند.
بنابراین پیکره ی بی اندام بین دو قطب در نوسان است: از یکسو، توقف در تولید را پس
می راند، که میل به تشکیل ساختار را در پی دارد، که تولید اندام ها را به عنوان
جهاز نامطلوب تجربه می کند ـ نوعی از مرحله پس زننده ی قطب پارانویایی.
از سوی
دیگر، اندام ها را به طرف خود جذب می کند و ضمن احیای ان ها، چنان که گویی خودْ ان
ها را به صورت معجزه اسایی تولید کرده است، موجب عملکردشان در نظامی دیگر می شودـ
مرحله ای که می توان از ان به عنوان مرحله جذب کننده ی قطب اسکیزویید نام برد.