مصاحبه کننده: علاوه بر فعالیتهای عملی،
زیاد می نویسید. تئوری و تمرین به نوعی دست به دست هم می دهند. چگونه می توانید این
دو شکل از بیان معماری را متمایز یا مرتبط کنید؟
پیر ویتوریو آئورلی: این سوال خوبیه.
اول از همه، من به جدایی نظریه و عمل اعتقادی ندارم که به نوعی تقسیم کار محسوب می شود. من فکر می کنم هرکسی که می نویسد، چیزی را تمرین می کند. نوشتن بسیار پرزحمت
است و گاهی اوقات، حداقل برای من به مهارت های زیاد دیگری نیاز دارد. در عین حال،
کسی که طراحی می کند، فکر هم می کند. طراحی، تنها راهی برای انتقال طرز تفکر معمار
در مورد فضا است. اینها برای من، دو روش کاملاً مطمئن برای درگیری با معماری، در حالت کاربردی اش هستند. این برای من واقعاً مهم است که شخصاً هرگز از نوشته هایم برای پشتیبانی
از معماری خود استفاده نمی کنم. اگرچه ممکن است با این حال، برایم دو ابزار هم ارزش وجود دارد که از زبان خودشان استفاده می کنند: یکی ترسیم کردن،
به ویژه پلان هایی که نیازی به توضیح تئوریک ندارند؛ و دیگری، نوشتاری است که منطق
ذاتی خود را دارد. برای من این طور است که وقتی پلانی می کشید، بالاترین بیانیه قابل
تصور را به تصویر می کشید، مثل نوشتن قطعه ای موسیقی است. نوشتن، مادامی که پروژه
ای را حمایت نکند، مثل تعهدی ایدئولوژیک یا تعهدی مفهومی به معماری، عمل می کند.
اگر نوشته های من را بخوانید، بعضی مواقع حتی مسائلی را مطرح می کنم که شاید در
طرح هایم آنان را دست کم بگیرم. من هیچ گاه به معمارانی که پروپاگاندایی شهودی یا
تجربی از طرح های خود نوشتند، اعتماد نکردم. من کسانی را تحسین می کنم که واقعاً
از نوشتن به عنوان ابزاری درون منطق طراحی و معماری خود استفاده می کردند، ماند آدولف لوس، رم کولهاس، آلدو
روسی. آنها نمونه های خوبی هستند؛ نوشته
هایشان از پروژه هایشان حمایت می کنند و در عین حال آن ها را به یک وضعیت
پسا عقل گرایانه نیز می برند.
مصاحبه کننده: می توان استدلال کرد که
25 سال گذشته شاهد عدم وجود مانیفست هستیم یا بهتر است که مانیفست از ساختمانها به
شهر و توصیف آن ها منتقل شده باشد، به نظر
شما تولید معماری به مانیفست نیاز دارد؟
پیر ویتوریو آئورلی: لازم نیست. مانیفست
در قرن نوزدهم به عنوان یک ابزار یا قالبی سیاسی ساخته شد که البته یکی از اولین
کسانی که از آن استفاده کرد، کارل مارکس بود. سپس اولین آوانگاردها آن را به هدف
سیاسی سازی کارهایشان تصویب رساندند. بنابراین، مانیفست تلاش به سیاسی سازی آنچه
که در اصل برنامه های زیبایی شناختی است، به ابزاری برای تعریف مجدد شرایط اجتماعی
کمک کرد. دلیل ناپدید شدن مانیفست ها این است که در 25 سال گذشته یا حتی بیشتر، به
طور کلی سیاست زدایی عمیقی از جامعه رخ داده است. بنابراین مانیفست ها به مانیفست
هایی شخصی تبدیل شده اند، که این به خودی خود یک تناقض است. مانیفست ناپدید نشده
است، اما به مجموعه ای از مواضع مختلف تقسیم شده است که هرگز، درگیری یا تقابل های
آشکاری را فاش نمی کنند. خنده دار است چون من به همراه دانش آموزانم مانیفستی
نوشتم. یک فرایند دشوار بود زیرا من در ابتدا به آنها گفتم که ما باید آن را همه با
هم بنویسیم.
مصاحبه کننده:یكی از موارد زیبا در ادبیات
این است كه نویسنده ی خوب با چند خط، می تواند به طور مشخص مکانی را توصیف كند، به
طریقی خاص که ذات شاعرانه آن سایت را تقطیر كند. آیا موافقید که معماری از همچین
توانایی مشابهی برخوردار است یا شاید حتی الزامی برای بیدار کردنِ نمایشِ پنهانِ موجود
در هر مکانی که معماری با آن رو به رو می شود؟
پیر ویتوریو آئورلی: من بسیار خوشحالم
که این سوال رو با ارجاع به ادبیات مطرح کردید، زیرا ادبیات یکی از بزرگترین علاقه
مندی من است. با اینکه موفقیتی اندک در این مسیر داشتم، چون یا به نوعی رومانتیک به نظر می رسد یا در بهترین حالت به عنوان چیزی
که نیازمند یک سلیقه خاص است، سعی می کنم آن را به آرامی به سمت تجربه تدریس خود
سوق دهم. برای من، شعر جایی است که به رادیکال ترین شکل به مسئله فرم پرداخته می
شود. همه شاعران با یک مشکل اساسی سر و کار دارند: انتقال از صدا به زبان. از صدا،
به عنوان استعدادِ گفتار که پتانسیلی نامعلوم است، تا به زبان، جایی که این ظرفیت
ذاتی موجود در هر انسان، در او اسیر و به شکلی از ارتباط تبدیل شده است، یعنی به
شکل زبان، یکی از اساسی ترین ساختارهای قدرت جامعه است. بنابراین از نظر من، شاعر
مسئولیت بزرگی دارد. تمام شعرهای خوب، در موردِ معنا نیست، در موردِ روایت نیست، بلکه
در مورد تلاش برای تحریرِ صدا به گونه ای است که پتانسیل اش حفظ شود. از نظر من
شعر یک پارادایم است: اگر شعر را درک نمی کنید، نمی توانید دنیا را درک کنید، نمی
توانید سیاست را درک کنید، نمی توانید چیزی درباره معماری یا هر چیزی که به بودنمان
مربوط است، درک کنید. فکر می کنم که معماری وظیفه مشابهی مانند شعر که آن هم دغدغه
اش فرم است دارد، زیرا لحظه ای را شکل می دهد که خصوصیات ذاتی انسان را به نوعی
ساختارمند کند. بنابراین بنظر که خیلی هم درباره ی ویژگی نمایشیِ سایت نیست، بلکه
واقعاً در مورد این مسئله است که چگونه می توان درون چیزی که ناگزیر انسان را
محدود می کند، هنوز قدرت ایجاد چیزی را داشته باشیم، که حتی نمی
خواهم آن را نام گذاری کنم چرا که به زحمت می تواند خودش را معرفی و هویت مند کند. ولی در نهایت من
واقعاً فکر می کنم معماری و شعر با یکدیگر مرتبط هستند.