تز اول: افول جمعیت برلین
برلین تجربه ی افول به شدت قابل توجه جمعیت را پشت سر می گذارد. در این وضعیت
برنامه ریزی شهری نیازمند پذیرش این مشکل برای جلوگیری کردن از به خطر انداختن
کیفیت عام محیط شهری است.
تز دوم: نقد تئوری های مرسوم و رایج طراحی
بایستی از این ایده که شهر می تواند "به پرداخت و بن مایه های تاریخی اش
بازگردد" حذر کنیم؛ ان چه ان را "شهرِ مرمت و بازیابی شده" می
خوانند. این نوستالژیای دردِسرساز، به هیچ رو پسندْ و خورندِ شهر جمعیتْ زدایی شده
نخواهد بود.
تز سوم: مشکل کاهش جمعیت
جمعیت زدایی از مرکزِ شهر و جمعیتْ فرستی به حومهْ شهرها سببْ سازِ افول کم و بیش
محسوس کیفیت و نقش مرکز شهر می شود، مردم در بیرون از شهر احساس راحتی بیشتری می
کنند و با بهبود مکانیسم ها و زیرساخت های حمل و نقل فاصله مکانی و البته روانی
بین مرکزْ پیرامون کاهشِ چشمگیری خواهد یافت و این فرایند به هیچ رو صرفا متوجه
برلین نبوده است و مبتلابهِ غالب شهرهای دنیاست.
تز چهارم: ساختار شهری متفاوت
هر شهر به واسطه همْ پوشانیِ طیف وسیعی از کانسپت های متضاد و متفاوت از دیگر
شهرها متمایز می شود و برای خودش شخصیتی دست و پا می کند، برای یافتِ نظم در یک
شهر، نیازمندِ همگرایی شاکله ها و جوی از عملکردْگرایی هستیم که در مورد برلین می
تواند در قالب تثبیت و بسط مناطق زیستی کوچک مقیاس خودنمایی کند.
تز پنجم: ایده ی شهری درونِ شهر
برلین را در قامت فدراسیونی از تمام این شهرک ها و زیستْ گاه های منفردِ دارای ساختارهای
متفاوت می بینیم که هر بخش در قالب یک رفتارِ، آگاهانه، متضاد نسبت به بخش دیگر توسعه
می یابد. در این میان به جای تمسک به برنامه ریزی جامع، بایستی در راه مشروعیت
بخشی به این بخش های شهر گام برداشت و نسبت به ان ها اقداماتی مکمل و یکپارچه
کننده پیش گرفت، مناطق با تراکم بالا و پُرْ و یغور bulk نیازمند تزریق مناطق تفریحی همچون پارک ها هستند، و
به موازات مناطق کمترْ متراکم، نیازمند توسعه های مسکونی کم و بیش تازه اند. با
این رویکرد هر بخش از شهر هویتی مخصوص به خودش می گیرد، این فرایند آنتیْ تزِ
نظریه های رایج برنامه ریزی است که در قالب ان ها شهر به مثابه یک کلِ منفرد و
یکپارچه به نظر می اید، این فرایند تنوعی از راه حل ها برای بخش های متفاوت شهر
پیش می گیرد.
تز ششم: استقرار منطقهْ جزایرِ شهری
می توان با هر جزیره ی شهری به واسطه ی "بارزه های تایپولوژیکالِ قابلِ قیاس"
مواجه شد، چرا که این "مناطق" به سبب "میزان اهمیت و شخصیت پردازی
شان" از دیگر مناطق تمایز می یابند و فاصله می گیرند.
تز هفتم: مجمع الجزایرِ سبز
فضاهای میانِ "جزایر" شهر می توانند به محیط های سبز تبدیل شوند، به جای
انکه به واسطه ی ساختارهای تازه درگیر توسعه مجدد شوند. این فضاهای میانی در گستره
ای از فضاهای تخصیص یافته به کشاورزی و جایی برای استقرار فرهنگ های نوْآمده و
زیست آلترناتیو تعریف می شوند.
تز هشتم: ویلای شهری به مثابه فرمی از زیستگاه های مسکونی
ما با دو گونه ی رایج از ساختمان های مسکونی مواجه هستیم ـ آپارتمان ها و ساختمان
های منفردـ البته واضح است که مردم ساختمان های منفرد را ترجیح می دهند. ساختمان
های منفرد زمین زیادی، صرفا، برای استفاده یک خانوار مصرف می کنند، زمینی که می
تواند به کار یک کامیونیتی بیاید، راه حل می تواند انطباق گونه های ویلایی قدیمیِ استیجاری
برای تولید مجموعه های مسکونی چهار تا هشت بخشی باشد.
تز نهم: خوانش فرایند تولیدِ شهر از دل تاریخ
مرور تاریخ برلین نشان دهنده ی توسعه شهر درونِ مناطق به شدت متفاوت است ـ این شهر
به هیچ رو بازنمودی از انگاره ای یکپارچه نیست، بلکه بیشتر به کلاژی زیستی می
ماند؛ شهری برامده از همبستگی ای از قطعات. مجاورت معاصر عناصر متضاد از نقطه نظر تاریخی، بیان
روند دیالکتیکی ای است که تحت شمول آن شهر همیشه خود را بنیان نهاده و همچنان نیز
بر همین منوال عمل می کند.
تز دهم: الزاماتِ آینده پژوهیِ برلین
همه انچه پیش آمد بایستی در قالب بازْساختِ شهر مورد بحث قرار گیرد، آینده ی شهر
به هیچ رو به معنای ساختن یک شهر جدید نیست بلکه بیشتر به معنای کشف نظمی تازه
برای شهر است، از همین روست که آفریدن این مجمع الجزایر در شهر، راهی است برای
شهری که با چالش های متعددی مواجه است.
برای مطالعه کتاب می توانید به این صفحه بر اتووود مراجعه فرمایید و برای مشاهده ی
مطالب مرتبط با اسوالد متیوز اونگرز بر اتووود هم می توانید به این ادرس مراجعه
فرمایید.