برای ما توالی سامانمند زمان ممکن نیست. این را می
توان در زندگی کودکانمان دید که به نظر می رسد مرحله ای از رشد را پریده اند، یا
در بخشی از تن و ذهن خود بلوغ زودرس داشته اند، در حالی که سایر بخش های وجودشان
همچنان کودکانه باقی مانده است.
هیچ یک از ما نمی تواند نجواها و بیانیه های گهگاهی را فراموش کند که بچه های ما
را "عامل جمعیتی" می خواند یا ان ها را هدف های ویژه ای برای مرگ می
شمرند.
من در لبنان شنیدم که باید کودکان فلسطینی را کشت. چرا که هر یک از ان ها در اینده
یک تروریست خواهد شد، پیش ازانکه تو را بکشند تو ان ها را بکش! شکل پذیری ما چه
پیچیده و ظریف است؛ چه اسان از چیزی به چیز دیگر تغییر می کنیم.
همه این تغییرها به سبب شالوده های گمشده ی هستی مان، سرزمین گمشده مادری مان،
حلقه گسیخته اتصال یا وطن و گذشته مان است و بس.
"فلسطینی" دیگر وجود خارجی ندارد، فلسطینی ها که هستند؟ "ساکنان
یهودیه وسامریه". غیر یهودیان. تروریست ها. مشکل افرینان. مرم بی سامان.
پناهندگان. نامهایی بر یک برگه شناسایی. افرادی که در سخنرانی ها ستایش می شوند ـ
خلق فلسطین ـ اما در عمل به عنوان مزاحم، به عنون هستی های شکسته و فاقد کیفیت با
ان ها برخورد می شود.
هیچ یک از این رفتن و رسیدن ها صاف و ساده و قطعی نیست. برخی از ما راه می افتیم،
برخی دیگر در پشت سر می مانیم؛ باقی مانده ها، تازه رسیده ها، قدیمی ها.
یکی از پدیده هایی که هستی ما را تصویر می کند، برگه شناسایی است که هیچگاه
فلسطینی نیست، بلکه از آنِ کشوری دیگر است؛ انگونه که در یکی از اشعار محمود درویش
امده است:
بنویس! عربی هستم
بدون نام، بدون عنوان،
شکیبا، در سرزمینی که مردمش به فغان امده اند. . .