شرق شناسی؛ گرایشی است که پیرامون امور گوناگون در
کشورهای شرقی بررسی، گفت و گو، تفسیر و قضاوت می کند، شرق شناسی که بیشتر یک مکتب
است تا دانش، در اغاز سده نوزدهم با کار روی زبان های اسیایی صورت علمی تری به خود
گرفت. اما در حوزه هنرهای تجسمی "اُرینتالیست ها" عنوانی است که به
شماری از نقاشان آکادمیک اروپایی سده نوزدهم داده اند، اینان، موضوع های شرقی مآب (سلاطین،
زنان حرمسرا. . .) را با برداشتی رمانتیک تصویر می کردند، برخی نیز از صحنه های
زندگی اعراب و ترکان عثمانی مایه می گرفتند و ان را به طرزی غریب، افسانه ای نشان
می دادند. فضای شاعرانه و رویایی ان عصر، خود دلیلی برای افزایش شیفتگی نسبت به دوران گذشته
و روی آوردن به دنیای شگفت رازآمیز و ناشناخته بود. رمانتیک گرایی با ترویج بازگشت
به طبیعت، راه حلی جهت مقابله با تنش های حاصل از جوامع صنعتی بود که روز به روز
نیز بر تعدادشان افزوده می شد و البته ادبیات سفر، که کنجکاوی نسبت به دیگر فرهنگ
ها را برمی انگیخت. اما همین نگاه احساسی به مشرق زمین و ساختن تصویر ذهنی رمانتیک
از همسایه ای که زمانی برای خود اقتداری داشت و حالا پایین دست قرار گرفته بود،
نشان عدم حاکمیت خردگرایی و به تبع ان درجا زدن، تنبلی و عقب ماندگی این جوامع نزد
غربی ها و القای مجدد و تمدید ان در سرزمین های شرقی به شمار می امد.
"شرق شناسی یک اسلوب اندیشیدن است، که بر پایه تفاوت های مبتنی بر هستی شناسی
و اپیستمولوژی استوار است؛ تفاوت هایی که بین مشرق زمین و مغرب زمین تشخیص داده می
شوند." شرق شناسی دارای دو معنای متفاوت است: یکی عالمانه و آکادمیک و دیگری تخیلی. تبادل
و تردد بین دو این دو مفهوم مداوما رخ می دهد. . . از نظر ادوارد سعید مشرق زمین
رقیب فرهنگی اروپا و در حکم یکی از ژرف ترین و مکررترین تصویرهایی است که
اروپاییان از دیگران در ذهن دارند. ادوارد سعید، شرق شناسی را یک شیوه غربی برای
سلطه مشرق زمین و تغییر ساختار آن و اعمال قدرت بر ان می داند. به نظریات سعید انتقادات و ایراداتی از جمله: جامع نبودن تحقیقات، نگرش یک سویه،
تندروی و . . . وارد شده است؛ اما چه به استدلال او در زمینه پروژه "دیگرسازی"
غرب برای توسعه تمدنی خویش و جاده صاف کنی استعمار از طریق مطالعات شرقی
اندیشمندان نظریه "دگرْبود" باور داشته باشیم و چه ان را فقط به غرب
نسبت ندهیم و مساله اساسی "ما و دیگری" را مشکلی جهانی به حساب اوریم؛
امروز به این نتیجه رسیده ایم که به جای ذوق زدگی دیده شدن توسط دیگران و پذیرش ان
به عنوان همه داشته مان و همه انچه که هستیم، یا به عکس، جبهه گیری مقابل ان و رد
کامل ان؛ به بررسی دقیق تصویری که از ما ساخته می شود بپردازیم.
در این میان نگاه انتقادی ولی تعاملی به آثار/ تصاویری که شرق شناسان از ما پدید
اورده اند، یکی از راه هایی است که می تواند ما را از تمرکز صرف روی تعاریف و
تصاویری که دیگران از ما ارائه داده اند دور نگاه دارد و به نگریستن از درون به
این تعاریف و تصاویر رهنمون سازد.