هاراوی به
مقاله ای از ژورنال Mamalian Genome اشاره می
کند که محتویات کروموزوم های یک موش را به خوانندگان خود نشان می داد، "تحت
عنوان موش کامل." (MW98) کد به لایه اصلی پروتکل های انباشته ای بدل می گردد که یک سازمان توسط
آن مدیریت می شود. در ژنتیک، کد به نگرش بخشی تبدیل می شود که از طریق آن می توان
یک کل را بطور تقلیل پذیری درک کرد. اگرچه همانطور که خواهیم دید برخی علوم مبتنی
بر کد نیز وجود دارند که برآن اساس چنین تقلیل پذیری به آسانی انجام نمی پذیرد.
فتیشیسم
کالایی زمانی رخ می دهد که روابط بین افراد؛ خصوصیات ارتباطی میان چیزها را به
خود اختصاص می دهد. کار جمعی
چیزی ست که در ورای کالا وجود دارد. اما شاید جدا کردن کار و چیزها ساده
نباشد. هاراوی می خواهد مفهوم فتیش را کمی گسترش دهد. "جالب است که، فتیش ها -که خودشان" جزء جایگزین"هستند،
یعنی استعاره هایی از یک نوع خاص- "خطا"یی خاص ایجاد می کنند. فتیش ها
ماهیت استعاره ای سازنده خود و جهان را مبهم می سازند." (MW136) یک
فتیش؛ طبیعی سازی بسیاری از چیزهایی است که "طبیعت" نیاز به زیر سوال
بردن آن را دارد، امکان دارد این روند مانند ایدئولوژی مولد امر خاصی در نظر گرفته
شود؛ گرچه ممکن است محدود کننده باشد: "جنبه های شگفت آور خلاقانه ای برای
فتیشیسم کالا وجود دارند (HLL92)".
تکنولوژی
ژن در فتیشیسم
کالایی نقش دارد، اما شاید در" مواجهه دیگری از ابژه سازی؛ سرزندگی
مادی، احتمالی، انسانی و غیر انسانی را به سوی نقشه های خود حیات انتقال می دهد و سپس نقشه ای را که
موجودات آن ابژه شده اند، برای دنیای خود محور و غیر کلامی اشتباه می
گیرد." (MW135) تغییر جهت دیدگاه هاراوی نسبت به فتیش، آن را مجدداً بگونه ای دیگر پیشنهاد می دهد.
او به جای
فتیش کالایی، در مورد فتیش بدنی سؤال می پرسد .چگونه بدن
ها به مثابه چیزهای خودمختار در برابر
زمینه ای از نابدن های نامرئی ظاهر می شوند؟ در فتیشیسم کالایی، جهان ظاهری اشیاء تحت
هدایت مجموعه قوانین ارزش مبادله ای؛
روابط اجتماعی در بین مردم و تولید ارزش مصرفی را تحت الشعاع قرار
می دهد. در
فتیشیسم بدنی؛ جهان ظاهری بدنها تحت هدایت
مجموعه قوانین ژن، درهم تنیدگی هر دو فرآیند های انسانی و غیر انسانی مولد حیات را
تحت
الشعاع قرار می دهد.
در
فتیشیسم بدنی، ژن به مثابه نوعی شیء-خود یا شاید کد-خود؛ به منبع ارزش تبدیل می
شود. "بنابراین،
فتیشیست، خود ژن را در تمام ژل ها، لکه ها، و خروجی های چاپی در آزمایشگاه می بیند و فرایندهای طبیعی-تکنیکال
تولید ژن و ژنوم را به مثابه ابژه های مورد
توافق در دنیای واقعی فراموش می نماید." (MW146)
امر انتزاعی؛
جایگزین امر غیر انتزاعی می شود.
نقشه به قلمرو بدل می گردد. فتیشیست های ژن فراموش می کنند که ژن و نقشه های ژن روشهای محصور کردن عموم بدن -بدن
سازی- به روشهای خاصی اند که از جمله در موارد
دیگر، غالباً در اواخر هزاره دوم فتیشیسم کالایی را در برنامه زیست شناسی قرار می
دهند. "
(MW148)
درست
همانطور که فتیش کالا منجر به تبادل همه چیزها می گردد، فتیش بدنی نیز باعث می شود
کل حیات به چیزی بدل گردد که از طریق مالکیت کد های آن، می بایست کالا یی شود. "
ژنومیک به روشهای خاصی جهانی می شود.
موجود
نوعی از نظر مادی و معنایی در پرکتیس های نگاشت ژن تولید می شود، همانگونه که
گونه های خاص فضا و بشریت ثمره ضمائم مادی و معنایی
اولیه بوده اند." (MW163)
مالکیت خصوصی؛ میان کالاها و نیروی کار شکاف ایجاد می کند و مالکیت معنوی میان ژن
و ارگانیسم ایجاد کننده آن.
آنچه در مواد پژوهشی
زیست شناسی نیدهام وجود داشت، به طور فزاینده ای کالایی می گردد. "جهش"ِ شکل مالکیت خصوصی به "مالکیت
معنوی" که کاملاً کنترل شده است، منجر به دسترسی طبقات کاملاً جدیدی از چیزها
برای کالایی سازی می گردد. "مانند استیگماتای
جنسیت و نژاد ، که حاکی از عدم تقارن است، و به طور منظم بازتولید فرایندی را ممکن
می سازد که به برخی از انسانها حقوقی می دهد. کپی رایت ، حق ثبت
اختراع و علائم تجاری، فرایندهای ویژه ، نامتقارن ، سفت و سخت هستند- که باید
دائماً در حقوق و تجارت و همچنین در علوم مورد تجدیدنظر قرار گیرند."
(MW7) مالکیت معنوی نوعی قدرت طبقاتی ایجاد می نماید.
حق ثبت
اختراع تعریف می کند که چه چیزی ماهیت طبیعی
دارد و چه چیزی ندارد. چیز مصنوعی را که از طبیعت ساخته شود؛ نمی توان ثبت
کرد. برای
اینکه این اتفاق بیفتد، امرطبیعی باید با کاری فراتر از امر طبیعی آمیخته شود.
ثبت
اختراع، محل مبارزه بر سر این است که چه چیزی سوژه و چه چیزی ابژه است. نمونه مشهور هاراوی ، نوعی موش تراریخته
آزمایشگاهی"OncoMouse DuPont"
، اولین پستاندار ثبت شده می باشد که به طور خاص برای مطالعه سرطان پستان ساخته
شده است. (و اکنون خود یک "محصول" منسوخ است و و دیگر تولید نمی شود.)
انواع موجودات زنده اکنون در یک تکنو-طبیعت
عجیب و غریبی با فرض حمایت از حیات انسان یا کمینه آن بخش هایی از آن که قابل
کالایی شدن است، ادغام شده اند. نه تنها
موش بلکه سگها و انواع موجودات دیگر "مصاحبان" ما در تکنو-علم هستند.
به جای خانواده لیبرال-اومانیست، با نوع دیگری مواجهیم: "اکنون که حیات به مثابه یک سیستم قابل مدیریت وجود دارد؛ خانواده
تکنو علمی یک واحد هسته ای سایبورگ است." (MW152)
در دنیای
موش تراریخت چه نوع فعالیت
انتقادی امکان پذیر است؟ آیا موشهای آزمایشگاهی متعلق به طبقه کارگر هستند؟ آیا
مرغ هایی که در قفس های طبقاتی مرغداری قرار دارند باید متحد شوند؟ آیا شخص حق
دارد در مازاد تولید شده بواسطه سلول های خود حتی در شرایطی که آن سلول ها در بدنش
نیستند، سهمی داشته باشد؟ پرونده هنریتا لکس، کارگر تنباکوی آمریکایی
آفریقایی تبار را که در اثر سرطان دهانه رحم درگذشت، در نظر بگیرید. سلولهای گرفته
شده از بدن او، بدون اطلاع و رضایتش، مدتها پس از مرگ وی از انواع واکسن فلج
اطفال گرفته تا درمانهای ایدز و نگاشت ژنها، در کلیه تحقیقات مورد استفاده قرار
گرفتند. این
سلولها نه تنها برای تحقیق مفید بودند بلکه برای تجارت پزشکی نیز سودآوری داشتند در
حالی که فرزندانش حتی نمی توانستند بیمه درمانی داشته باشند
.چگونه می توان ماموریت های مولکولی چنین داستانی را تصور کرد؟
نقشی که
هاراوی آن را به مثابه نقطه اعتدال ماموریت مطرح کرده؛ سایبورگ است، در "مانیفست سایبورگ". "سایبورگ
مانند هر تکنولوژِی مهم ، بطور همزمان یک اسطوره و ابزار است
..." (PV139) سایبورگ؛ نقطه نظری درباره کار نیست، گویا کار
مستقل از آپاراتوس هایی که با آن درگیر است وجود داشت. سایبورگ نقطه نظری در رابطه زنان نیست، گویی می توان از آن به
مثابه یک نقطه نظر سوبژکتیو جهانی سخن گفت که
قبل از روابط اجتماعی و تکنولوژی که درگیر آن شده؛ وجود داشته است.
سایبورگها بیش از آنکه هویت، هیبرید های
انسانی و سایر ارگانیسم ها، سیستم های اطلاعاتی، کار ارگونومیک، تولید و
تمایلات باشند، مجموعه ای متشکل از وابستگی ها هستند.
سایبورگها در معنای دوگانه برای نشان دادن و هشدار دادن نسبت به جهان های
ممکن؛ انواعی از هیولا هایند یا بعبارت بهتر بازنمایی ها. "ما به مثابه
هیولا، آیا می توانیم مرتبه دیگری از معنی را نشان دهیم؟ سایبورگ ها برای بقای کره
خاکی."
(SCW4)
بجای "ترفند-خدا" (اشاره
به نمایشگاه The God-Trick)
به نظر می رسد که اگر کسی به آستانه ورود به امر مطلق دسترسی داشته باشد، سایبورگ
نوعی اسطوره طعنه آمیز است، ضد داستانی بدعت آمیز برای انسان همانطور که از قبل بوده
است. "کفرگویی، فرد
را از اکثریت اخلاقی درونی محافظت می کند، در حالی که هنوز هم بر لزوم اجتماع
اصرار دارد." (SC149) سایبورگ
مانند منتقدی مارکسیست-فمینیست در داخل مرکزدانشگاهی تحقیقاتی؛ همواره امری خودی
ست و بیگانه از تکنو-علم، که به هر حال تقریباً برای همه ما نیز اینگونه است. "فکر می
کنم راهکار این باشد که ارثیه ی آلوده
خودم را بردارم- سایبورگ یکی از آنهاست - و سعی کنم دوباره روی آن کار انجام
دهم." (HLL103)
سایبورگ چهره ای منزه نیست
."البته مشکل اصلی سایبورگها این است که
آنها فرزندان نامشروع میلیتاریسم و سرمایه داری مردسالارانه هستند و نه به مثابه
سوسیالیسم دولتی. اما
فرزندان نامشروع غالباً نسبت به ریشه هایشان بسیار وفادار نیستند. گذشته از همه
اینها؛ پدران شان ریشه در حیات ندارند بی ذات هستند." (SCW152) سایبورگ
بنوعی یتیم است، حتی اگر به تعبیر نگران کننده تر، والدگری از بین نرود و
فراموش نشود اما هرگز کاملاً وجود ندارد، حتی اگر "سایبورگ ... مادری
نداشته باشد، اما از زهدانی حیات یافته است." (SCW129) سایبورگ؛ نوعِ
معاصری از شخصیت مفهومی است.
هاراوی:
"بسیاری از افراد در وضعیت فراموشی دیسیپلین عشق و خشم، "مانیفست"
را به مثابه حیوانات تکنولوژیکی، ربات زن
نما ، سرخپوشان خوانده اند." (HR3) مطمئناً
این ناشی از تداوم کشش ایدئولوژیک نقش طبیعیت و عدم توانایی در فکر کردن و احساس کردن از طریق نیروهای نوظهور تولید
مانند هر چیز دیگری غیر از محصول مسموم تکنو-علم است.
هاراوی: "از انسان تک ساحتی (هربرت مارکوزه
(1964)... منابع تحلیلی که توسط ترقی گرایان ایجاد شده اند بر تسلط لازم بر تکنیک
ها پافشاری کرده و ما را به یک بدن ارگانیک خیالی در راستای ادغام مقاومت مان فراخوانده
اند...
اما امکان دارد کمی تغییر جهت واضح و
دور از ذهن از نقطه نظر رایج ما را قادر سازد که برای معانی و سایر اشکال قدرت و
لذت در جوامعِ میانجی تکنولوژیکی به رقابت بپردازیم." (SCW154) شاید بتوان شبکه ای از عوامل انسانی و غیر انسانی، بیشتر یک چشم
مرکب قابل بازتولید مکانیکی و دیجیتالی تا نقطه نظری تک ساحتی از کار ترسیم نمود.
شاید این
نقطه نظر گسترده تر از نقطه نظر مربوط به کار باشد و تولید پیشرفته را از بازتولید
جدا نسازد. برا ین اساس
همچنین می تواند شامل چیزی کمی متمایز از هر دو باشد، نوعی فعالیت که نه تولید می کند و نه بازتولید، اما ابزار دیگری
برای انجام یکی یا هیچکدام، یا هر دو پیشنهاد می دهد. آیا حتی می تواند شامل طبقه هکرها به مثابه یک نقطه نظر متمایز که
کاملاً تقلیل پذیر به نیروی کار نیست؛ باشد؟ ممکن است این وضعیت از اینجا با مفهوم
سازماندهی، به جای تولید، به مثابه یک
سطح "بنیادی" تحلیلی آغاز شود ، اما نیم نگاهی هم به کارکردگرایی غیرقابل
بحث داشته باشد.
هیچ نیروی کششی راستینی
برای تلاش درجهت پایه گذاری دیدی انتقادی از طبیعت در مقابل فرهنگ، یا انسان در
مقابل ماشین وجود ندارد، و نه هیچ گونه قدرت تاثیرگذاری در بازی و نمایش مقابل کار. در عصری که از هر نوع کوششی که مردم برای
ایجاد واشتراک گذاری اطلاعات بطور داوطلبانه انجام می دهند، می توان پول بدست
آورد؛ کار خود یک مقوله ناپایدار است. هاراوی: "ما با حرکتی از یک جامعه
ارگانیک و صنعتی به سوی یک سیستم اطلاعاتی چند ریختی -از همه نوع کار گرفته تا هر
نوع بازی و نمایش، یک بازی کشنده؛ زندگی می کنیم." (SCW161)
منابع:
PV Donna Haraway, Primate Visions (Routledge 1990)
MW Donna Haraway, Modest_Witness@Second_Millennium (Routledge
1997)
HLL Thyrza Goodeve, How Like a Leaf: An Interview with Donna
Haraway (Routledge, 1999)
HR The Haraway Reader (Routledge, 2003)
SCW Donna Haraway, Simians, Cyborgs and
Women (Routledge 2013)
Originally published at Public
Seminar
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم