هرگاه بونگ جون
هو؛ ژانری را انتخاب کرده، توانسته از طریق ساختارشکنی آنرا دیگرگون سازد. کارگردان
کره جنوبی فیلم هایی ساخته که گستره وسیعی از انواع ژانرها را در بردارند. "خاطرات
قتل" (2003) یک داستان کارآگاهی-جنایی واقعی ست که او را به ستاره ای در
کشورش بدل ساخت، چگونگی تلفیق
مالیخولیا با طنز تلخ و گزنده در این فیلم؛ قابل توجه است. "میزبان"
(2006)، فیلمی هیولایی-تخیلی؛ به ساختارشکنی قاعده مرسوم فیلم
های هیولایی می پردازد و این انتخاب؛
بهترین گزینه برای فیلم است. "برفشکن"
(2013) و "اوکجا" (2017)، دو تمثیل علمی تخیلی به
زبان انگلیسی، به همان اندازه که وحشتناکند؛ خنده دار نیز هستند.
سینمای کره برخی از جالب ترین فیلمهای سینمایی
قرن را تولید کرده، و بونگ صدر جدول را بخود اختصاص داده است. اما فیلم جدید
او؛ "انگل"، یکی از بهترین های سال و اثری به اندازه؛ مهیج، عمدتاً
در دو مکان محدود شده است: خانه های خانواده ثروتمند پارک و خانواده فقیر کیم.
فیلم این موضوع را می کاود که چه اتفاقی می افتد کیم ها، یک به یک، شروع به کار
برای پارک ها می کنند. آتلانتیک در مورد بسط موضوع مورد نظر فیلم، نحوه
ایجاد ارتباط با مخاطبان بین المللی و رویکرد بونگ نسبت به تمثیل و دیگر گون سازی ژانر ها و تلفیق با
کارگردان مصاحبه کرده است. این مصاحبه ویرایش و بتاریخ 15 اکتبر 2019 منتشر شده است.
دیوید سیمز: می دانم كه "انگل" در ابتدا به مثابه یک نمایشنامه مطرح
شده بود. چه چیزی منجر به
پیدایش و تکوین آن ایده گردید؟
بونگ جون هو: من یک دوست
صمیمی دارم که بازیگر تئاتر است و او به من
پیشنهاد داد یک نمایشنامه را کارگردانی کنم. البته؛ در تئاتر،
فضا محدود است، در تمام فیلم های قبلی ام؛ مکان های زیادی در اختیار داشتیم - مثل "اوکجا"، در کوهپایه ای
[در کره] شروع و در منهتن به پایان می رسد. بنابراین فکر
کردم فقط با دو خانه، چه داستانی می توانم بگویم؟ من به ایده یک خانه از طبقه
فقیر و یک خانه از طبقه ثروتمند رسیدم، زیرا در آن زمان مشغول کارهای پس از تولید "برفشکن"
بودم ، به همین دلیل؛ ذهنم واقعاً درگیر موضوع شکاف میان ثروتمندان و فقرا بود.
گذشته از "برفشکن" و تئاتر، من
مجذوب ایده "نفوذ" شدم. زمانیکه دانشگاه
بودم، در یک خانواده
ثروتمند تدریس می کردم و این احساس را داشتم که به زندگی خصوصی افراد کاملا غریبه نفوذ می کنم. هر هفته به خانه
آنها می رفتم و فکر می کردم اگر بتوانم همه دوستانم را بیاورم تا یک به یک به این
خانه نفوذ کنند؛ چقدر جالب خواهد شد.
سیمز: شما طی سالهای اخیر در جهان علمی-تخیلیِ تمثیلی کار کرده اید. آیا آگاهانه می خواهید در حالی که وجه تمثیل را حفظ
می نمایید، از فیلم هایی با تک ژانر فاصله بگیرید؟
بونگ: ژانر علمی-تخیلی این مزیت را دارد که بتوانید آنچه را که می خواهید؛
بطور مستقیم بیان کنید. برای مثال در "برفشکن"، آن
صحنه که اد هریس یک مونولوگ طولانی در واگن موتور دارد. یا وقتی دوست کی وو در" انگل"؛
اوایل فیلم، به او سنگی را هدیه می دهد که برای طرح فیلمنامه ضروری بوده است. این فیلم واجد
نمادهایی است، اما من می خواستم بیشتر به اتمسفر این̊ جهانی، و روی داستان ها و روایت های همسایگان مان تمرکز
کنم.
سیمز: اما "انگل" همچنان برخوردار از ویژگی
داستانی خانه-تسخیر شده است.
بونگ: بله، می توان گفت فیلم در این ژانر هم جانمایی می شود و نوعی داستان ارواح در آن
وجود دارد. در این داستان؛ شخصیت ها
با یک فرد عادی مانند یک روح رفتار می کنند، بنابراین می توانید بگویید که این
مورد تفسیر اجتماعی [و] عنصری از این ژانر محسوب می شود. فکر می کنم در
فیلم های من، تفکیک م این دو همواره
دشوار باشد.
سیمز: بنابراین بسیاری از فیلم های شما مربوط به افرادی اند که در ستیز با
هیولا هایی هستند که فاقد قوه درک اند. این در
"انگل" نیز ادامه می یابد. یک شکاف وجود دارد که این دو خانواده نمی توانند بدان رخنه کرده و
آنرا نقض نمایند.
بونگ: فیلم های من
همیشه مبتنی بر سوء تفاهم اند- مخاطب کسی ست که
بیشتر می داند، و شخصیت ها در برقراری ارتباط با یکدیگر دچار مشکل هستند. فکر می کنم غم و
اندوه و کمدی همه از این سوء تفاهم ناشی می شوند، بنابراین به مثابه یک مخاطب،
احساس ناخوشایندی پیدا می کنید -می خواهید قدمی بردارید و آنها را آشتی دهید. من به مثابه
فیلمساز، همیشه سعی کرده ام رویکرد سمپاتیکی نسبت به کاراکتر ها داشته
باشم. ما در "انگل"
فرد شرور نداریم، اما در پایان بدلیل سوء تفاهمات، آنها به یکدیگر آسیب می
رسانند.
سیمز: طراحی دو خانه؛ بن مایه همه چیز در داستان است - و نحوه زیست متفاوت این
خانواده ها را تنظیم می نماید. چگونه به این رویکرد، نزدیک شدید؟
بونگ: شخصیت ها طوری پرداخت شده اند که باید استراق
سمع و جاسوسی یکدیگر را می کردند. بنابراین از لحاظ تعیین
مکان شخصیت ها، تمام جانمایی ها درمرحله فیلمنامه نویسی تکمیل شد و من اساساً
مجبور شدم آن را به طراح صحنه تحمیل کنم. بنابراین او کمی
ناامید شد، زیرا چیزهای مورد نیاز من؛ چیزهایی نبودند که معماران واقعی با آنها
موافق باشند. برای من؛ آن نوع طراحی یک ضرورت برای بیان داستان
بود... اما چنین شرایطی به طراح صحنه این
فرصت را داد تا روی بافت و نمای خانه ها تمرکز نماید، و احساس کند که برای نمونه
یکی از این خانه ها متعلق به یک زوج
خودنما، جوان، ثروتمند است و خانه راهی برای نشان دادن ذائقه
آنها باید باشد.
برای خانه خانواده فقیر، ساختار نسبتاً ساده بود. اما اگر خانه
خانواده ثروتمند مانند یک دژ ایزوله باشد، خانه مربوط به طبقه فقیر نمی تواند
هیچگونه حریم خصوصی داشته باشد، زیرا این شکاف میان ثروتمندان و فقرا در واقع از
میزان [دسترسی به] حریم خصوصی مشخص می گردد. همه عابران
پیاده و اتومبیل های عبوری؛ ناگزیر، قادر به دیدن داخل خانه نیمه زیرزمینی خانواده
فقیر بودند. و کل محله را بشیوه ای ساختیم که صحنه سیل را
بتوانیم اجرا کنیم.
سیمز: آیا آن نوع سازه؛ آپارتمان نیمه زیرزمینی، در سئول رایج است؟
بونگ: کاملاً متداول است. به وفور در کوچه پشتی های شهر خواهید دید. اما
این طراحی به وضعیت شخصیت اصلی نیز گره خورده است: نیمه-زیرزمین یعنی نیمی از شما در روی زمین، نیمی زیر آن است. آنها هنوز هم می
خواهند باور داشته باشند که روی زمین قرار می گیرند، اما این ترس را نیز دارند که
کاملاً پایین بیایند. این وضعیت برزخی؛ منعکس
کننده وضعیت اقتصادی آنهاست.
سیمز: بحث پیرامون نابرابری ثروت در آمریکا بسیار رواج دارد. آیا این مسئله
برای کره نیز همین گونه است، ترس از قطبش میان ثروتمندان و فقرا؟
بونگ: یک کمدی سیاه دیگری به نام "رکود بزرگ" از آدام
مک کی ساخته شده است؛ هنگام تماشای آن فیلم متوجه چیزهای زیادی شدم و دوست من تیلدا سونتین، فیلم "تنها عاشقان
زنده ماندند" را با جیم جارموش داشت که در دیترویت، یک شهر ارواح صنعتی واقعی، فیلمبرداری می
شد، بنابراین
من در جریان کلیت این اوضاع اقتصادی دراماتیک
در ایالات متحده امریکا بوده ام، اما فکر
می کنم وضعیت قطبش نه تنها در کره بلکه در هر جای دیگری در سراسر جهان اعمال می
گردد. کره جنوبی به پیشرفت های زیادی دست یافته است، و اکنون یک کشور نسبتاً
ثروتمند بشمار می آید، اما هرچه یک کشور ثروتمندتر شود، این شکاف نسبی تر خواهد شد.
سیمز: یک چرخش محوری از نیمه فیلم ایجاد می شود. آیا برنامه ریزی کرده بودید که همه چیز حول یک پیچیدگی قابل توجه چیده
شود؟
بونگ: در واقع؛ نیمه
دوم فیلم، چند سال اولی که من در مورد این داستان فکر می کردم به ذهنم نرسیده بود. همه چیز بعداً برایم پیش آمد، و جایی نوشتم که این اتفاق مانند یک
طوفان بود. خیلی عجیب است، از طریق همین مصاحبه ها، زمانیکه به روند
نوشتن خودم نگاه می کنم. نمی فهمم که چگونه این ایده ها به وجود می آیند،
چگونه می توانم پایان بندی را بنویسم، بنابراین احساس می کنم واقعاً کنترلی بر آن
ندارم . فرایندی ست که فقط در لحظه رخ می دهد.
سیمز: تصاویر خاصی
از فیلم واقعاً ذهن مرا درگیر کرده اند. لحظه ای است که ما یکی از شخصیت ها را روی پله ها می بینیم و او به
دلیل زاویه دید جدید ما از خودش؛ بسیار
وحشتناک به نظر می رسد.
بونگ: از ابتدا؛ در
فیلمنامه، اینطور نبود. قرار بود وقتی پسربچه در حال خوردن کیک خامه ای است، بازتابی از آن مرد در پنجره ایجاد شود، اما در اجرا،
خانه خیلی بزرگ بود؛ فاصله پله ها تا پنجره خیلی دور- ایجاد آن بازتاب بسیار ناشیانه
و غیرواقعی می شد. بنابراین مجبور شدیم
استراتژی ها را تغییر دهیم. من دوست دارم بازیگرانم را
به دفتر بیاورم تا از آنها عکس بگیرم. بنابراین یک
جلسه عکاسی با آن بازیگر داشتم و متوجه شدم که چشمان او آنقدر قدرتمندند که باید آنها را نمایش دهم. [بونگ تصویری از
بازیگر با چشمانی بیرون زده نشان می دهد.] واقعاً از این عکس لذت بردم، فکر کردم،
وای؛ لعنتی، چه عالی! پس من این صحنه
را ساختم. جلوه های ویژه
خاصی بکار نرفت، نور تابیده شد و ما فقط چشم های او را نشان دادیم. آن چشمان مانند یک جفت دوربین شکاری اند که از
زیر دریایی بیرون می آیند.
سیمز: اشیاء گوناگونی
در فیلم وجود دارد که به معانی متفاوت چیزها برای افراد متفاوت اشاره دارد. یک سنگ تزئينی
وجود دارد، که به عنوان هدیه داده می شود.
بونگ: صادقانه بگویم، دیگرکسی آن سنگ های تزئينی را به یکدیگر هدیه نمی دهد. شاید مادر من،
یا واقعاً نسل های قدیمی تر، اما در میان جوانان اینکار غیر منطقی و بی معناست. اما همیشه احساس
می کنم سرگرم کننده تر باشد که سعی کنم مخاطب رانسبت به امری بی معنا؛ متوجه و حساس سازم. در کره، اینکار از سمت یک پسر جوان، بسیار
ناخوشایند است. در فیلم هم اشاره می شود.
وقتی مادر می گوید: "باید فقط غذا می آوردی"، و پسرش می گوید:
"واو، چقدر استعاری." بنابراین حتی شخصیت ها هم فکر می کنند اینکار عجیب و غریب است. این سنگ به چنین موقعیت بسیار منحصر
به فردی اختصاص داده شده است. این سنگ
نشانه نوعی عقده روحی از جانب پسر جوان است. در طول فیلم، او
سعی می کند تا از مین، دوست ثروتمندش که او را وارد جهان ثروتمندان کرده، تقلید نماید. مین پس از دادن سنگ به کی وو در این فیلم ناپدید می
شود، اما سنگ به نوعی بقایای شخصیت اوست.
سیمز: واکنش تماشاگران بین المللی را چگونه پیش بینی می کنید از آنجاییکه
شاید آنها چنین ارجاعی را درک نکنند؟
بونگ: من در چندین فرصت از جمله در کن، تورنتو، جشنواره های فیلم نیویورک
تجربه تماشای فیلم با تماشاگران را داشته ام. متوجه شدم که
مخاطبان معمولاً عکس العمل های مشابهی در مقایسه با کره ای ها دارند. جزئیات
نامحسوسی وجود دارند که البته بعضی از مخاطبان متوجه آن نخواهند شد. به عنوان مثال،
یک مغازه کیک تایوانی در این فیلم وجود دارد. اگر کره ای یا
تایوانی باشید، بلافاصله می دانید این به چه چیزی اشاره دارد. در کره بسیاری از
افراد که شغل خود را از دست داده بودند برای باز کردن این فروشگاه های کیک پول
جمع می کردند و برای مدتی؛ این حرکت، روندی رو به گسترش داشت، اما کسب و کار ها همه
ورشکست شدند، تقریباً در همان زمان. بنابراین بسیاری از مردم از این شکست ها رنج می
برند. این یک واقعه بزرگ اقتصادی در جامعه ما بود که مخاطبان غربی نمی
توانستند درک کنند.
سیمز: سونگ کانگ-هو [پدر خانواده کیم] غالب
اوقات نوعی شخصیت دلقک وار شریف را به نمایش
می گذارد، کسیکه مخاطبان می توانند با آن سمپاتی داشته باشند. آیا از ابتدا برای این پروژه به او فکر می کردید؟
بونگ:
همیشه اینطور نیست. از آنجاییکه این فیلم طیف وسیعی از عکس العمل ها؛ از سطح متوسط تا
افراط را در موقعیت های متفاوت در برداشت، فکر کردم
سونگ بهترین گزینه برای اجرای آن است. به ویژه در اوج؛
شخصیت او هیچ مسیر مشخصی ندارد - این تغییرات ظریف و دقیق در عضلاتش، لرزش های
نامحسوس مهم بودند که باید مخاطب را در طول
فیلم نسبت به واکنش هایش متقاعد سازد. سونگ به عنوان بازیگر از این قدرت برخوردار است.
سیمز: پیش از این؛ شما دو
فیلم بزبان انگلیسی کار کردید، در
"برفشکن" این موضوع پر مخاطره تر بود، درحالیکه در "اوکجا"
آزادی
خلاقانه تری وجود داشت. چه شد که به صنعت کره
بازگشتید؟
بونگ: در
"برفشکن"، من هیچ مشکلی در طول فرآیند تولید نداشتم. این فیلم در اصل یک فیلم کره ای با بازیگران [انگلیسی زبان بود]،
زیرا توسط شرکت کره ای CJ
Entertainment -که تهیه کننده "انگل" هم می باشد- تهیه شده است. در جریان توزیع فیلم
در آمریکای شمالی، با برخی مسائل روبرو شدیم، اما در نهایت مجبور شدم آن
را اکران کنم. حتی در "انگل"، به نظر نمی رسد
که من این داستان را با هدف بازگشت به کره نوشته باشم. اما وقتی همه چیز را سرو سامان دادم، به آرامش رسیدم، زیرا احساس می
کردم می توانم به زبان مادری خود همراه با بازیگران کره ای این فیلم را بسازم. بودجه بسیار کمتر از
"اوکجا" بود ، حدود یک پنجم، بنابراین فکر کردم می توانم فیلم را میکروسکوپی بگیرم؛ یعنی؛ روی جزئیات واقعاً نامحسوس
و پیچیده و مملو از ریزه کاری تمرکز کنم.
سیمز: آیا می خواهید به
مقیاس "اوکجا" برگردید، یا با فیلم هایی در حد و اندازه "انگل" راحت تر هستید؟
بونگ: من این مقیاس و
بودجه را دوست دارم.
به همین
دلیل دو پروژه بعدی من -یکی بزبان کره ای و دیگری انگلیسی زبان- هر دو نسبتاً
کوچک اند، مانند "انگل".
سیمز: آیا قصد دارید مجدد با نت فلیکس همکاری کنید؟
بونگ: در "اوکجا" ما در زمینه اکران
سینمایی با مسائلی مواجه شدیم، اما برای
روند تکمیل فیلم، من حمایت آنها را داشتم. به همین دلیل است
که ساخت فیلم های شگفت انگیزی مانند "رُما"
از آلفونسو کوارون و "مرد ایرلندی"ِ مارتین اسکورسیزی امکان پذیر
می شوند.
با نوآ بامباک در تورنتو ملاقات کردم، و او به من
گفت كه تجربه
فوق العاده ای درطی فیلمبرداری "داستان ازدواج" داشت. من فکر می کنم همه سازندگان
این روزها علاقه مند به همکاری با نت فلیکس
هستند؛ اکنون آنها انعطاف پذیری
بیشتری دارند و چهار هفته اکران سینمایی به فیلم شما اختصاص می
دهند.
سیمز: فیلم های بعدی تان دربرگیرنده چه نوع داستانهایی خواهند بود؟
بونگ: فیلم کره ای من در
سئول فیلمبرداری خواهد شد. نمی دانم آنرا چه می نامید: ژانر وحشت، اکشن یا مهیج،
اما داستان آن براساس یک حادثه هولناک است که در شهر اتفاق افتاد. فیلم
انگلیسی براساس یک داستان واقعی ست، که
سال 2016در یک مقاله خبری خواندم. هنوز در حال کشف خود این داستان هستم. نمی دانم مرا به کجا خواهد
برد.
سیمز: همانطور که تور جشنواره را آغاز کرده اید و فصل اسکار را، آیا اتفاق
خوشایندی در طول این موارد پیش آمده است؟
بونگ: من با نوآ بامباکو آدام درایور آشنا شدم. اخیراً فرصتی برای دیدار با دیوید
فینچر در مورد موضوعی داشتم. چنین لحظاتی همواره برای من الهام بخش و با یک شادی بزرگ همراهند. این اولین چالش [اسکار] من خواهد بود. بنابراین احساس می کنم بسیار ناآشنا و جدید و
سرگرم کننده باشد، اما در عین حال این فکر را هم می کنم که شاید این اولین و آخرین
بار برای من باشد. چه زمانی
دوباره پیش خواهد آمد؟
مجموعه یادداشت های مربوط به این فیلم را می توانید از اینجا و به صورت متشکل
بر اتووود مطالعه فرمایید.