قسمت دوم: در
وضعیت چرخه ای و همبستگی
در قسمت اول؛
مفهوم زیست ریاضت را معرفی کردیم تا به رژیم جدید ریاضتی مبتنی بر نظارت اضطراری پندمی کووید 19 اشاره کنیم. در
مورد مهمترین تغییر و تحولات عمیق در شرایط روزمره حیات اجتماعی و معیشتی بحث شد که بدلیل زمینه های زیستی این پتانسیل را دارند فراتر از شرایط اضطراری دوام
یابند. قسمت دوم؛ در ارتباط با افول حس خیابان به مثابه
محلی برای چرخهء - دانش، اثر و ظرفیت- و تحقق همبستگی است.
اگرچه؛
اینگونه که مشخص است، تاكنون به خطرات واقعی بحران جاری توجه كافی نداشته ایم، قصد
داریم این مسئله را تبیین نماییم كه به
نظر می رسد اقدامات سختگیرانه ای که منجر به مهار شیوع ویروس کرونا می شوند و مستلزم
مصونیت گله ای اند، مانند مورد انگلستان؛ چیزی بیش از تلاش برای ادامه گردش سود
وتقدم آن نسبت به بهداشت عمومی نیست.
در واقعیت با رفتارها و مطالبات متفاوتی مواجهیم؛
شهروندی سالخورده درانگلیس نسبت به آلودگی،
برخورد محتاطانه ای دارد؛ دیگری می خواهد
ماسک ها، دم در تحویل داده شوند (سنگاپور)، آن یکی خواستار وضع فاصله اجتماعی
اجباری است (هنگ کنگ)، یکی می خواهد حرکات جمعیت بطور دقیق به مثابه راهکارهای پایش و کنترل
مسیرهای بیماری ردیابی شوند (تایوان). اگر چنین تصورنماییم که این مطالبات، تجسم یک وضعیت نظارتی آگاهانه را تقویت و حمایت می کنند، یا مسئولیت های بنیادین فردی و جمعی ای را
درارتباط با آپاراتوس های تکنولوژیکی فراتر
از تدبیر و کنترل عمومی پیشنهاد می دهند، چنین شرایطی منعکس کننده عدم اعتماد
عمومی در ارتباط با اقدامات دولتها در زمینه سیاستهای حوزه فردی است. آیا چنین مردمی؛
جمع خام دستانه ای از موجوداتند که مدت
هاست ترغیب شده اند خود را ذیل خودگردانی
مورد ادعای بشری سرو سامان دهند؛ یا بازتاب
مقیاس حیاتی شناخت متقابل، و همسویی مضاعف در میان تجربیات و ارزیابی های
واگرا هستند؟ در واقعیت و ابعاد عمومی، منافع و مطالبات چه کسانی را در نظر می گیریم؟ برتجربیات ما
پیرامون همبستگی اجتماعی، شیوه های حضور در جامعه و ظرفیت هایمان جهت تحقق وضعیت
چرخه ای؛ چه می گذرد؟
این پرسش ها بما
امکان می دهند تا زمینه های ظهور رژیم ریاضتی زیست محور را با وضوح بیشتری رصد کنیم. تمایل به نظارت؛
اعمال محدودیت در تماس با آلودگی احتمالی؛ نمایش آماری؛ تا حدودی ناشی از روند رو
به افول ظرفیت افراد در هماهنگ ماندن با محیط پیرامونی خود است. به این معنا، زیست-ریاضت
صرفاً مبحثی درون رشته ای، مرتبط با حوزه زیست شناسی، و در ناتوانی ذاتی شخص جهت
مقابله با چنین دینامیک های ژنتیکی و عفونی نیست؛ بلکه در چارچوب رژیم های چرخه ای
میان مباحث درون رشته ای و سایر اکولوژی ها قرار می گیرد.
اینها در رده آندسته از رژیم های چرخه ای اند که افراد بصورت گسترده و استراتژیک از آن
حذف شده اند، بنابراین کاربردپذیری این فضاها جهت دستیابی به فرصت منتفی می گردد. از
زنانیکه در راهروهای فروشگاه تسکو بی وقفه سرفه می کنند؛ تا صندوق دارانی که قبل
از تحویل پول، بینی خود را پاک می کنند؛
تا تف کردن در پیاده روهای شلوغ، گاهی اوقات به نظر می رسد؛ گویی افراد در ملاء
عام نسبت به شرایط ویروسی جاری بی توجه اند و کاملاً نا آگاه از پیآمد های رفتاری
خود. همینطور به نظر می رسد تسکین تجربیات آنی ناشی از ناراحتی و اضطراب فردی بر
هرگونه نگرانی نسبت به "امر عمومی" متقدم است. توجه بیش از حد به صفحه
نمایش تلفن و تبلیغات، توجهات را از حس زندگی خیابانی دور می سازد. در زمان انتقال
ویروسی؛ رهگذران به آسانی بدون توجه به اینکه آنها چه کسانی هستند یا از کجا آمده
اند، تبدیل به یک تهدید کلی می شوند. همه دچار نوعی وارونگی گمراه کننده از
همبستگی هستند. این مسئله که چگونه چنین "امرعمومی"؛ تشکیل می شود ونضج می
یابد یکی از دلایل کلیدی دسترسی به سیاست و ضد سیاست در ارتباط با رژیم نوظهور نظارتی
است كه از طریق امر عمومی نفوذ می کند. این یک دلیل اساسی است که به نظر می رسد
رهبران ملی در حال حاضر نسبت به اجرای آن اصرار می ورزند.
خیابانِ حسی
برای حضور مان
در سطح عمومی چه رخ داده است، و از کجا می توان ایده های مهم زندگی را از طریق
رژیم های نوظهور ریاضتی ترسیم کرد؟ در بخشی از بازار نوئلز در مارسی، موش و
گربه بازی بین پلیس و فروشندگان خیابانی از زمان شروع ویروس شدت یافته است. بدون
غرفه و یا گاهی اوقات حتی محصولات مفید یا مشخصی برای فروش، زنان و مردان بسیاری
از گوشه و کنار شهر در آنجا ظاهر می شوند تا محلی را در نظر بگیرند برای انتشار
شایعات، برداشت ها و گزاره های خود تحت لوای داشتن چیزهایی برای عرضه -شارژرهایی
برای تلفنهایی که مدتهاست از رده خارج شده
اند، بلیطهای قرعه کشی منقضی شده-، و همچنین عرضه اجناسی از کامیون هایی که چپ کرده اند؛ یا
در هنگام اختلافات داخلی از پنجره بیرون انداخته شده اند. به نظر می رسد همه افرادیکه
آنجا جمع شده اند، نیاز به یک محل قابل پیش بینی و ثابت را به رسمیت شناخته و بدان احترام می گذارند.
بدون اخطار
بیانی، جمعیت اغلب قبل از حضور پلیس به سرعت ناپدید می شوند، تنها پس از مدت
كوتاهی برگشته و معاملات قبلی را از سر می گیرند. به نظر می رسد همه می دانند که
هر یک چه می کنند؛ هر کس می داند که همه وانمود می کنند به چیزیکه نیستند، اما
بدون اینکه بر اسرار پیچیده ای سرپوش گذاشته باشند. همدلی و هم سازی با محیط
پیرامونی وجود دارد، این حس که این افراد جزء لاینفک محیط شان بدون ثابت بودن در
محل هستند، قادر به تنظیم شدن مداوم اند، خرد مقیاس و مخفی اند اما ممکن است هرآن پدیدار شوند. با وجود ظرفیت افراد برای کار با
یکدیگر، و توجه به کوچکترین جزئیات نحوه انشعاب اقدامات شخص در محیط؛ در اینجا
همبستگی چیست؟ هیچ گونه قواعد دقیق و اجباری
در نظر گرفته نشده است، هیچ متصدی برای صدور حكم یا تضمین اجماع وجود
ندارد. هیچ اصولی کلی در مورد رفاه عمومی وجود ندارد، حتی اگر هر فروشنده بطور
ضمنی بداند که تنها فرصت ش؛ فراهم کردن فرصتی برای همه، در کنار هم است. هرکدام
نیز باید بی طرف باشند، زیرا هیچ گونه عدالتی با توسل بر ساختار موجود حاصل نمی
شود. حتی اگر دلالان و افراد خشن فراوان باشند، حتی اگر خشونت خاصی در صحنه رخ دهد
، نباید چیزی از دست (شخص) خارج شود.
در حالیکه زندگی در دوران ویروسی؛ موارد بسیاری
از سخاوتمندی های افراطی و نامناسب، و نگرانی متقابل را نمایش می دهد، تا چه
اندازه امکان داد این مسئله احساس همبستگی را زیر سوال ببرد؟ هرچند انگیزهء
-از تضعیف گناه تا احساس مسئولیت اخلاقی – نمایش مراقبت از اهمیت برخوردار است، با
این وجود؛ صرفا زمانیکه به تمام روش هایی که افراد در زندگی شهری بدانها می
پردازند و پیرامون یکدیگر کار می کنند- فضا تخصیص داده شود؛ همبستگی پدید
می آید. "امر عمومی" فقط در صورت حفظ چنین وضعیتی تحقق خواهد یافت. این
بدان معناست که دقیقاً افراد به اندازه کافی از طریق روش های کاربرد ساختمانها، راهها، پله ها،
پیاده روها، راهروها و اتاقها؛ نه تنها زیرساختی برای عملکرد روزمره ایجاد می کنند؛ بلکه امکان درک
حالت های جدید مشاهده و تعامل، تماس و پاسخ، مشورت، گفتن چیزی به یکدیگر را می
یابند. پرسش اینجاست که چه کاری می توانیم با یکدیگر انجام دهیم و سپس به این پرسش بپردازیم؛ در حال حاضر چه
کاری می توانیم با آن زیرساخت ها انجام دهیم تا
با حساسیت بیشتری نسبت به شرایطی که
"ما" در آنیم؛ مواجه شویم؟ بله؛ عقب نشینی
به فضای داخلی ممکن است مورد نیاز باشد، لیکن تطبیق با محیط پیرامونی احتمال دارد بما
این امکان را دهد تا به طریقی "فاصله گذاری" کنیم که بتوان به احیاء حس
صمیمیت با و از طریق جهان گسترده ای که در آن ساکن ایم؛ یاری رسانید.
بنابراین به نظر می رسد این پرسش مطرح گردد که چگونه می توان فضای
غیرقابل سکونت درون گرایانه زیستی فردمحور را مجدداً مناسب سازی نمود و همچنین در چرخه
بسط یافته آن، در شکاف ارتباطی خود با سایر افراد، مجدداً سکنی گزید. واگذاری اولی به علم و دومی به حکومت، اجازه داده كه بنیان آنها به قلمرو
های طرد و انزوا سازی؛ بدل گردد؛ جاییكه پاسخهای فردی ما فقط می توانند تهی و كم
توان شوند. زیست ریاضت صرفاً این روند را گسترش می دهد. بنابراین؛ اگر
برای این فضای اضطراری تجدید شده؛ چیزی وجود دارد که باید از آن مراقبت نمود، آن
چیز فقط در سطح پرکتیس ها فردی، گرایشات یا تمایل به "انجام بیشتر" و
کمک به امر "جمعی" نیست. ریاضت اقتصادی این تلاشها را در رده "
امرعادی جدید" جانمایی می کند. آنچه مورد نیاز است تصور یک سیاست غیردیسیپلینی سکونتی ست،
یعنی سیاستی که کنترل محدود و روش های چرخه ای جدیدی را در راستای مقابله با ابزارهای
ریاضتی بیابد.
گردهمآیی محیط های پیرامونی: یک سیاست غیردیسیپلینی
سیاست غیردیسیپلینی مورد نظر چگونه است؟ سالها پیش؛ یکی از ما -عبدالمالک-
در یوپاگون زندگی می کرد، یک محله پر تراکم در آبیجان، او؛ پارنتر خود و
دوست صمیمی پارتنرش را زیر نظر داشت. این ناحیه شامل طرحبندی های یکنواختی از غرفه های کوچک بود که توسط یک محوطه محصور احاطه
شده بودند. این دو زن در نزدیکی همدیگر زندگی می کردند، چهار کوچه میان آنها فاصله
بود، مسافتی بیش از صد یارد. اما هر دو؛ نردبان را در دیوار پشتی شان قرار می دادند،
بالا می رفتند و مکالمه های طولانی با یکدیگر داشتند، حتی اگر از نظر فیزیکی
شنیدن آن حرفها برایشان غیرممکن به نظر می آمد. کلمات باید
از میان ترکیب ناهماهنگ صداهای بسیاری از همسایگان دیگر عبور می کردند -گفتگوها و
فعالیتهای شبانه. اما این مسئله بظاهر نکته ای داشت، یعنی صحبت کردن با یکدیگر در میان
و عبور از زندگیِ دیگران. صحبت کردن با یکدیگر به مثابه "محیط پیرامونی"
که آنها بخشی از آن بودند، زیرا صدای محیط های پیرامونی؛ صدای واقعی آنهاست، و
عامل تشکیل ماهیت هرگونه همبستگی مشترک.
در زندگی روزمره سکونت، غالباً خط باریکی میان
مراقبت و رنج وجود دارد. مورد دیگر ما -میشل- در زندگی روزمره مردم رومی در خیابان بخارست، بارها
و بارها در فضای بین این دو قرار گرفته است. زندگی به ظاهر مغشوش جوامعی که با خشونت از
خانه های خود بیرون رانده شده اند، و در برابر خشونت های دولت نژادپرستانه در
بسترهای خودساخته ای مقاومت کرده، و با بسط نگرانی های فردی به فراتر از خود؛ بسوی
ظهور یک "امرعمومی"تجدید پذیر و تاب آوری حرکت می کنند. چرخه -از سطل آب، تیرهای چوبی و مواد غذایی پخته شده در قابلمه ها که از یک کلبه به کلبه
دیگرمنتقل شده اند- با پیاده روی جهت ثبت مدارک در دفاتر شهری، ویزیت بیمارستان،
راهپیمایی عمومی و سایر اشکال سیاسی گردهمآیی در هم تنیده شده اند. این تراکم؛
غیرقابل تصرف بود و به همین دلیل توانست یک جهت گیری جمعی/ عاطفی را جهت اقدام
سیاسی مؤثر خلق نماید. با اصرار بر وجود چرخه در میان صداهای ناهماهنگ محیط
پیرامونی، و از میان برداشتن نرمالیزاسیون بخارست نئولیبرالی، همبستگی به مثابه
نوعی مراقبت فراتر از خود ظاهر شد
(استیونسون ، 2014)، و شهری را بوحشت انداخت که نمی دانست چگونه با آن روبرو گردد.
این روایت ها نشان می دهند برای مراقبت؛ افراد باید فراتر از موقعیت
ها و احساسات و ادراکاتی که در اختیار دارند، بیشترین سعی خود را در راستای همبستگی بکار گیرند. مراقبت مستلزم آن است تا ظرفیت افراد را در جهانی
فراتر از جاییکه می توانند تحت کنترل عقلانی داشته باشند و در نتیجه حضور در مسیرهای
قابل انشعاب، تااندازه ای شکل پذیر و غیر دیسیپلینی؛ تحت تأثیر قرار داد. زیرا دیسیپلین
همان چیزی است که در تعدد بخشی به گزینه ها، مانع ایجاد می نماید. بنابراین؛
مراقبت نمی تواند شرایط ارائه آن را کنترل نماید، حتی اگر با انگیزه ای از سخاوت و
همدلی همراه باشد. بسط محدودهء فردی مستلزم تجاوز از محدودیت هایی ست که فرد عملکرد خود را بر آن مبنا تنظیم می نمود.
به همین ترتیب؛ هر فرد با چرخه ای از بسط های
الحاقی تکه تکه احاطه شده است. محیط پیرامونی یک جو منسجم را تشکیل نمی
دهد، اکولوژِی آن یک چیز واحد نیست بلکه چرخشی از تکه هاست که از بسیاری نقاط
دیگر منشعب شده و بسط یافته اند. این بسط های الحاقی درجستجوی معنا و کشش در زندگی فرد هستند. اینها در مقابل آندسته از برنامه
های روزانه و منافع فردی اند كه مخالف بسط ویژگی یک موضوع کاملاً بکر بسوی محیط پیرامونی خود اند. در عوض؛ پراکنش ناشی از تکه
ها و پتانسیل ها در پی وارد شدن به محیط
پذیرنده است - و بنابراین بستر شناخته شدهء "تأثیرگذاری و تأثیرپذیری ".
همانطور که یک فرد درپی امنیت خود است، نه در مانورهای دفاعی بلکه با درگیر شدن در
جهانی بزرگتر از فهم مستقیم آنها، همان فرد؛ پذیرنده نیروهایی است که از هر دو
مقصد شناخته شده و ناشناخته منتج می گردند -نیروهاییکه به همان اندازه که آسیب
پذیرند؛ تاب آوری دارند -گاهی اوقات بازنمایی
واضح نیست. بنابراین امکان دارد نوع همبستگی ای که می شناسیم ؛ برای حفاظت از ما
بسنده نباشد.
در عوض؛ امکان دارد ما بنابر خواست ایزابل
استنجرز به رویکرد "جهان وطنی"، به آرامی و در تلاش جهت یافتن زمینه ای مشترک متوسل شویم، مبتنی بر
فرآیند دیدگاههای متمایز که در پی کشف ناهمگونی های یکدیگرند و نه توافق اجماعی با
واژگان خاص تحلیلی یا عملی (2010). آسیب پذیری در برابر اشکال غیر مترقبه رنج می بایست به
مثابه یک آورده جانبی اجتناب ناپذیر برآمده
از تحت کنترل بودن شرایطی با پتانسیل های فاجعه؛ در معرض خطر قرار گیرد و به مثابه
یک مانع قطعی تلقی نگردد یا: بهمان دلایلی که زیست ریاضت اکنون مشتاقانه از آن برخوردار است و می تواند در لایه
های پایین سکنی گزیند، می توان سیاست چرخه های تاکنون غیرقابل سکونت، و رهایی بخش
را تجربه کرد، در آن ساکن شد، و از آن مراقبت نمود. اگرفرد، خانواده
یا اجتماع اراده کنند خود را به سمت آن جهان بسط دهند، هیچ کس دیگر از نیروهای مجهول جهان نمی گریزد. باوجود بسیاری
از آغاز های نخستین؛ هیچ آغاز نوظهوری وجود ندارد.
چرخه ویروسی به
مثابه همبستگی
دغدغه ما؛ زندگی پس از اقدامات ریاضتی ست که مبتنی بر چرخهء زیستی است، و می
توان با قدرت روی این نقطه عطف کار کرد. پاسخهای اضطراری/شرایط اضطرار ممکن است
با مهار آغاز شوند، اما با قرار گرفتن در سطح درون زیستی و چرخه درونی؛ تشخیص،
حمله و برچیدن آنها سخت تر خواهد شد. حقیقت بظاهر عینی آنها این است که به طور
مداوم مورد تردید قرار گیرند. رژیم زیست ریاضت در حال شکل گیری است، هر چه وسیع تر با توجه به گسترش بی سابقه فضای جاری اضطراری در سطح جهان. اپیدمی ویروس ابولا در
آفریقای غربی، که خطر بیشتری برای زندگی بشر به همراه داشت، شاید به مثابه مرجع
روندهای جاری تلقی گردد و اقدامات ریاضت اقتصادی مبتنی بر زیست شناسی را آشکار نماید؛
به ویژه در گینه، لیبریا و سیرالئون از آن هم فراتر رفته است. لیکن سطح شدت فضای
اضطراری کووید 19 غیرقابل مقایسه است که البته این امر تأثیرات بازتابی بالقوه
حاکم بر آن را تقویت می کند.
بنابراین چگونه پاسخ دهیم، چگونه سازماندهی کنیم؟
پادتن ها می بایست در برابر این شکل تجدید شونده ریاضت زیستی ساختار یافته؛ در مواقع
بظاهر غیرقابل سکونتی که در آنیم؛ پدیدار گردند. باید نسبت به زیست ریاضت متریالی ظهور
یافته با دقت بیشتری روبرو شد که به نظر می رسد با –تقدس
زندگی درون گرایانه، در روابط آن تأثیر
می گذارد. ما به ویژه بر روی مورد اخیر متمرکز شدیم، زیرا آنجا شاهد بوده
ایم که در ارجاعات قوم گرایانه؛ وضعیت اضطراری حالتهای ناهنجار سکونتی و مبارزات سازمان یافته حول عملکرد
از طریق موضوعات ناتمام ایجاد می شوند، و بدون کنترل کامل و درگیر شدن در جنبش های
مجهول؛ به حرکت در می آیند. اشاره به این موارد به معنای زندگی رمانتیک سازی شده ای نیست که
در مقاطع تاریخی و اقدامات خشونت آمیز مشاهده می شوند، بلکه باید گزاره های بی
پایان (در عین حال کاملاً زنده) آنها را جدی بگیریم (هارتمن ، 2018). در این معنا؛
ویروس خلق فرصت می کند. چرخه های ویروسی که ما را فراتر از کنترل فردی مان متحد می
سازند؛ می توانند به مبنایی بدل گردند تا از آن طریق بتوان حالت های خودگردان
سکونتی و تغییر و تحول را که در ارتباط با قلمرو زدایی از روابط خشونت آمیز و
سازندهای کنترلی است؛ مجدداً تجسم نمائیم.
(تفاوت چندانی با آنچه که وید در مورد سیاهی پیشنهاد کرده، ندارد2017). این
به معنای مقاومت در برابر حبس شدن؛ به مثابه یک شکل تعمیم یافته از زندگی است.
در مباحث آکادمیک؛ این به معنای پرسه زنی و پیشروی به محیط های
پیرامونی؛ بیش از گذشته است (هارنی و موتن، 2013). اگر پاسخ به پندمی؛ فردی سازی شرایط است و ما را تحت فشار قرار می دهد تا اقدامات زیست ریاضت درونگرایانه
را از روی میزهای خود (یا تختخواب) بطور جدی پیگیری کنیم، می بایست از آن مانع عبور
نماییم. تجدید ساختار نئولیبرالی در شرایط کاری و متریالی ما پیش تر شکافی عظیم در
سازماندهی مبتنی بر همبستگی ایجاد کرده بود (کوین ، 2017). لیکن در مورد نوشتن،
بحث و گفتگو، پرسش کردن - بیش از انزوای توییت کردن – می بایست بهتر عمل کنیم. باید
تسلی داد و آرامش بخشید؛ از گروه های واتساپی و جلسات ویدئویی در زوم استفاده کرد؛
اما در نقطه متوقف نماند. ما باید با استعمار ناشی از اقدامات ریاضتی که فراتر
از تهدیدی قریب الوقوع اند و از طریق آموزش آنلاین، کار از راه دور، و نمودارهای
"رضایت دانش آموزان" اجرا می گردند؛ مبارزه کنیم. این مبارزه می تواند
درون فضایِ عدم اطمینان زمان جاری محقق گردد –شکستن مرزها و گشودن فضاهای مواجهه
و چرخه، فراتر از قوانین، فراتر از خود.
References (both episodes)
Basaglia, F., & Basaglia-Ongaro, F. (2013). La maggioranza deviante. L’ideologia del controllo sociale totale. Baldini&Castoldi.
Bondi,
L. (2005). Working the spaces of neoliberal subjectivity:
Psychotherapeutic technologies, professionalization and counselling. Antipode, 37(3), 497–514. https://doi.org/10.1111/j.0066-4812.2005.00508.x
Canguilhem, G. (1989). The normal and the pathological. Zone books.
Coin, F. (2017). On quitting. Ephemera: Theory & Politics in Organization, 17(3), 705–719.
Deleuze, G., & Guattari, F. (1977). Anti Oedipus. Capitalism and Schizophrenia. Penguin Books.
Fassin, D. (2009). Another Politics of Life is Possible. Theory, Culture & Society, 26(5), 44–60. https://doi.org/10.1177/0263276409106349
Foucault, M. (2016). Abnormal. Lectures at the College de France 1974-1975. Verso.
Guattari, F. (1996). Subjectivities. For the better and for the worse. In G. Genosko (Ed.), The Guattari Reader. Blackwell Publishers Ltd.
Haraway, D. J. (1991). Simian, Cyborgs, and Women. The Reinvention of Nature. Free Association Books.
Hardt, M., & Negri, A. (2019). Empire, twenty years on. New Left Review, Nov-Dec(120).
Harney, S., & Moten, F. (2013). The undercommons. Fugitive planning & black study. Minor Composition.
Hartman, S. (2018). The Anarchy of Colored Girls Assembled in a Riotous Manner. South Atlantic Quarterly, 117(3), 465–490. https://doi.org/10.1215/00382876-6942093
Harvey, D. (2012). Rebel cities: from the right to the city to the urban revolution. Verso.
Madden, D. J., & Marcuse, P. (2016). In defense of housing. Verso.
O’Sullivan, S. (2012). On the Production of Subjectivity. Five Diagrams of the Finite-Infinite Relation. Palgrave Macmillan.
Rolnik, R. (2019). Urban Warfare. Housing Under the Empire of Finance. Verso.
Rose, N., & Novas, C. (2005). Biological Citizenship. In A. Ong & S. Collier, Global Assemblages: Technology, Politics and Ethics as Anthropological Problems (pp. 439–463). Blackwell.
Roy, A. (2019). Racial Banishment. In Keywords in Radical Geography: Antipode at 50th. Wiley-Blackwell.
Sparke, M. (2017). Austerity and the embodiment of neoliberalism as ill-health: Towards a theory of biological sub-citizenship. Social Science & Medicine, 187, 287–295. https://doi.org/10.1016/j.socscimed.2016.12.027
Stengers, I. (2010). Cosmopolitics I. University of Minnesota Press.
Stevenson, L. (2014). Life Beside Itself. Imagining Care in the Canadian Arctic. University of California Press.
Vincanne, A. (2013). Markets of Sorrow, Labors of Faith New Orleans in the Wake of Katrina. Duke University Press.
Wade, A. G. (2017). “New Genres of Being Human”: World Making through Viral Blackness. The Black Scholar, 47(3), 33–44. https://doi.org/10.1080/00064246.2017.1330108
https://www.societyandspace.org/articles/bio-austerity-and-solidarity-in-the-covid-19-space-of-emergency-episode-2