در 28 فوریه سال ۱۹۲۹ میلادی در شهر تورنتوی کانادا دیده به جهان گشود و در سال ۱۹۴۷ به همراه خانواده اش به لس آنجلس مهاجرت کردودر دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به تحصیل در رشته معماری پرداخت و در سال 1954 لیسانس معماری خود را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دریافت کرد. او. در سال ۱۹۵۶ وارد دانشگاه هاروارد شد و به تحصیل در رشته برنامهریزی شهری پرداخت و همزمان در دفتر ویکتور گروئن (Victor Gruen)مشغول به کارآموزی شد. دفتر معماری «فرانک اُ. گری و شرکا » را در سال 1962 تاسیس کرد و از آن پس با تجربیاتی بین المللی در زمینه موزه ، تئاتر ، نمایش خانه و نیز پروژه های اداری ، تجاری و مسکونی خود را مطرح کرد. در سال 1972 و 1973 به عنوان دستیار استاد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی برگزیده شدو کرسی های متعدد آکادمیک را در دانشگاههای مختلف از جمله در دانشگاههای Yale University ، موسسه فدرال تکنولوژی زوریخ ، دانشگاه کالیفرنیا و ... را پشت سر گذاشت. وی دهها دکترای افتخاری از دانشگاههای متعددی طی سالهای 1987 تا 2000 میلادی دریافت کرد. طی سالهای 1977 تا 2002 میلادی موفق به دریافت دهها جایزه از جمله جایزه آکادمی هنر و ادبیات تحت عنوان یادمان آرنولد دبلیو برنر در معماری به سال1977، جایزه معماری پریتزکر در سال 1989 ، جایزه انجمن هنر ژاپن در سال1992 ، مدال طلای موسسسه معماری آمریکا (AIA) در سال 1999، مدال طلای جایزه سلطنتی معماران بریتانیاRIBA)) در سال 2000 و . . . گردید.
درکارنامه پروژه های حرفه ای او ، مدرسه حقوق Layola در لس آنجلس (1978) ، مجتمع Edgemar Retail در سانتا مونیکای کالیفرنیا(1984) ، موزه طراحی ویترا در آلمان (1989) ، موزه هنر فردریک وایزمن در دانشگاه مینه سوتا آمریکا ( (1990، مرکز هنرهای بصری در دانشگاه تولدو اوهایـو (1992) ، مرکز بین المللی ویترا در بازل سویس (1994) ، مرکز آمریکایی در پاریس (1994) ، مرکز تکنولوژی و ارتباطات EMR در آلمان (1995) ، خانه حرکات موزون (تالار رقص) "Fred and Ginger" در پراگ جمهوری چک (1995) ، موزه گوگنهایم بیلبائو اسپانیا (1997)، مرکز مطالعات ذره ای دانشگاه سن سیناتی اوهایو(1999) ،دفتر مرکزی DG Bank در برلین(2000) ،پروژه تجربه موسیقی در سیاتل (2000) ، مرکز هنرهای نمایشی دانشکده بارد نیویورک (2001) ، تالار موسیقی والت دیسنی ، لس آنجلس (2002) ، پارک هزاره در شیکاگو (2004) ، دفتر مدیریت مرکزی IAC(InterActiveCorp) (2005) و دهها پروژه مطرح دیگر به چشم می خورد.
آدا لوئیز در باره فرانک گری پس از دریافت جایزه پریتزکر می نویسد: «ریسک میکند، روی بند راه میرود و مرز محدودیت هارا میشکند. بناهای او روشنائی اند و طرح های زنده او نشانگر این مهم که چگونه چیزی که ظاهراً کم اهمیت است میتواند با بکارگیری خلاقیت ، شکلی نو و بی نظیر بیابد. او هنر معماری را به صورتی به کار میبرد که در عین زیبایی قابلیت استفاده داشته باشد. او معماری را در بی زمانترین معنایش و با شیوهٔ مخصوص به خود به کار میگیرد ؛ میرود به قلب هنر زمان با برداشت ها و فناوری عصر حاضر و بینشهایی که عمیقا بیانگر عصر حاضر است.»
در استودیوی معماری گهری
سه شریک اصلی دفتر معماری « فرانک اُ. گهری و شرکا» یعنی James Glymph ، Randolph Jefferson و فرانک اون گلدبرگ گهری ، به صورت گروهی و در قالب یک تیم طراحی در کلیه پروژه هایی که به این دفتر ارجاع می شود ، فعالیت می کنند. گهری به عنوان طراح اصلی و جفرسون و گلیمف با تجربیات گسترده خود در مدیریت پروژه و در توسعه و پیشرفت سیستم های فنی در پیشبرد طرحها سهیم هستند.
فرایند رسیدن به طرح ، روندی است که در طول سالها فعالیت این دفتر معماری مدام تکمیل می شود. به طوری که کارفرما به عنوان بخشی از تیم طراحی کاملا وارد روند طراحی می شود و طراحی به صورت یک فعالیت مشترک و همکاری واقعی مابین دفتر معماری و کارفرما در می آید.
روند طراحی بر اساس مدلسازی های حجمی متعدد و در مقیاسهای گوناگون آغاز می شود. مدلها هر دو جنبه عملکردی و نیز فرمال پروژه را به زبانی قابل درک هم برای طراح و هم برای کارفرما به عنوان شخصی غیر متخصص آشکار می کنند. خیلی زود ،مصالح واقعی ساختمان و مدلهایی با مقیاسهای واقعی تر برای شناخت بهتر کیفیتهای طرح مورد استفاده قرار می گیرد.
با کار کردن همزمان بر روی مصالح و سیستمهای فنی در حد جزئیات و مدلهایی فرمال در مقیاسهای شهری، پروژه در پاسخگویی به برنامه فیزیکی طرح و اهداف اقتصادی تشریح شده توسط کارفرما برمی آید.
ترکیب مدلسازی معماری و قابلیتهایی که در مقیاس واقعی خود را نشان می دهند با مطالعات مصالح و تکنیکهای ساخت و نیز کاربرد سیستمهای کامپیوتری پیشرفته در روند طراحی ، باعث می شود که طرح معماری در یک پروسه منطقی و فارغ از محدودیتهای سنتی معماری به جلو رانده شود.
در سانتا مونیکای کالیفرنیا، استودیوی معماری ، پرسنلی بالغ بر 120 نفر دارد که شامل گروهی از معماران ارشد و متخصص در مدیریت پروژه و مجرب در تهیه نقشه ها و مدارک فنی سیستمهای ساختمانی و نیز شامل کارکنان بخش مدلسازی است که می توانند هر چیزی را از ماکت های معماری تا مدلهایی با مقیاس واقعی و کامل بسازند.
همچنین گروه های خبره وماهر در طراحی به کمک کامپیوتر برای پیشبرد طراحیها و تبدیل ایده های طراحی به نقشه های مورد نیاز برای اجرا به کار گرفته می شوند. در این بخش غالبا از یک برنامه سه بعدی سازی کامپیوتری با نام CATIA که در اصل برای صنعت هواپیما سازی طراحی شده است و با برنامه های CAD دو بعدی تکمیل می شود ، بهره می برند.
این نرم افزار بیشتر برای طراحی خودرو و هواپیما و محاسبات پیچیده بدنههای مختلف کاربرد دارد و هماهنگی بسیار عالی با سایر نرم افزارها دارد. کاتیا سطوح را تحلیل و بر اساس محدودیت سازهای، کارکردی و اقتصادی پروژه آن را تصحیح میکند دادههای عددی که به این ترتیب بدست می آیند بار دیگر بر روی یک مدل پیاده میشدند تا حجمها کنترل شوند و در صورت لزوم تغییر کنند. این رفت وبرگشت بین مدلهای مطالعاتی و دادههای دیجیتال بنیاد شکلی پروژه را به وجود میآورند. سپس از دادههای کامپیوتر برای تهیه پلانهای ساخت موزه استفاده می شود. دقت فوق العاده کاتیا و سازگاری آن با دیگر نرمافزارها به ما حکم می کند که «غیرممکنها متعلق به گذشته هستند».
همچنین برای تهیه جزئیات اجرایی دقیق از نرم افزار سه بعدی XSTEEL که قابلیت تهیه انواع جزییات فولادی را داراست ر قابلیت ارتباط متقابل با کاتیا را داراست استفاده می شود. در اجرا نیز کاتیا راهگشای بسیاری از مشکلات است . دوربینهای Total station با استفاده از اطلاعاتی که از این نرمافزار میگیرند خطوط اجرایی را مشخص میکنند.
معماری من، کابوس های شبانه ام را فاش می کند !
من مجموعه ای از مجلات و نشریات ، نقاشی ها و چیزهای دیگری دارم که از آنها الهام می گیرم ؛ ایده هایی که دور تا دور سرم می چرخند و می خواهند که که خود را نشان دهند. من چگونه با این نیروها، سیاستمدارانه درگیر می شوم و چگونه آنها در معماری من پدیدار می شوند ؟
من تمایل دارم آنچه را که می گویم ، انجام دهم. من یک سازنده هستم ؛ یک معمار ؛ تنها دوست دارم بسازم ؛ مدلها و چیزهایی را طراحی کنم که ساخته می شوند. من به جرگه معماران فلسفه پرداز و کلام پرداز تعلق ندارم؛ به معماران طرحهایی که در حد ترسیم باقی می مانند تعلق ندارم ؛ من به ساختمانها متعلقم ! آنچه که ساخته می شود.
به کارفرماها و رابطه ای که در طول روند طراحی با آنها برقرارمی کنم ، علاقه مندم . انسانهایی که به بازی طراحی من وارد می شوند و از این روند لذت می برم؛ حتی خیلی بیشتر از ساختمان تمام شده!
در MIT با گروهی از دانشمندان همکار هستم و از این بابت بی اندازه راضی و خوشنودم . من در آسمانها هستم ؛ هفت برنده جایزه نوبل را به عنوان کارفرما دارم ؛ همه این انسانها و لحظات فوق العاده ای که به بحث و گفتگو و استدلال و دلیل تراشی می گذرند. آنها فکر می کنند من کارهایی بر خلاف تمایلشان انجام می دهم و من برای آنها توضیح می دهم . . . یک معجون روشنفکرانه و خردمندانه و در عین حال جذاب و هیجان انگیز! حتی وقتی به خانه می روم و کتاب می خوانم ، به صحبت کردن با آنها ادامه می دهم. معماری من ، زاییده تلاشهای من در پروسـه این دیالوگ هاست.
گهری در مصاحبه با دوموس می گوید: "من نمی دانم شما کجا مابین معماری و مجسمه سازی یک خط می کشید؟! برای من یکی هستند؛ معماری و مجسمه اجسامی سه بعدی هستند. ساختمان یک برنامه دارد و مجسمه نیز به نوعی دارد. مجسمه ساز تمایلاتی دارد که از ایده ها و افکار شخصی او بر می آید. او همچنین باید با لجاجت و سرسختی مصالح مبارزه کند و کنار بیاید. مجسمه ساز باید با اانسانها و درک بصری آنها درگیر شود.
در معماری نیز چیزهای زیادی هست که ما را محدود می کند؛ مثلا در یک سالن کنسرت: اکوستیک، چیدمان صندلیها، خطوط دید، ورودی، . . . همه اینها معمار را به نوعی سازماندهی برای فضا هدایت می کند. چه چیزی این تصمیم ها را می گیرد؟ درست همان مجموعه شرایطی که مجسمه ساز با آنها کار می کند. پس به عقیده من معماری و مجسمه سازی دو مقوله مجزا و بی ربط نیستند.نقاشی و مجسمه قابلیت آن را دارند که شما را احساسا درگیر کنند؛ اما معماری وقتی این پتانسیل را خواهد داشت که آگاهانه و با آن نیت طراحی شده باشد؛ به طوری که وقتی بازدیدکنندگان وارد ساختمان می شوند، از لحاظ بصری و احساسی با فضا درگیر شوند. در عین حال چیزهای زیادی نیز پشت آن پنهان شده است؛ کاربری، زمینه context))، . . .
به هر حال گهری و آثار معماری او ، گاه آماج حملات و انتقادات بوده وگاه به طرزی اغراق آمیز ستایش بسیاری را برانگیخته است که این خود دلیلی بر قابل بحث بودن آثار او و به نوعی کامیابی او در انجام اهداف زیباشناسانه اش در ساخت ساختمانهای تندیسوار قلمداد می شود.