ژولیا کریستوا در قدرت های هراس تصویرپردازیِ معمارانه ی مشابهی با انچه فروید تببین می کند به عنوان پیامد سوژه های روان پریش تشخیص می دهد که خود را بین دیوارهای عبورناپذیر و برطرف نشدنی ای که خودشان ساخته اند محصور کرده اند. احاطه شدنی که خفه کننده است (ظرفی که ایگو را فشرده می کند) و هم زمان ان را می خشکاند (خواستِ دیگری، در مقام ابژه، که به جای سوژه، بی اعتباری یا هیچ بودگی به وجود می اورد) . . . یک قصر خالی که به تسخیر اشباح بدقواره در امده است ـ بیرونِ "ناتوان"، درونِ "ناممکن". برای کریستوا هر گونه سوبژکتیویته ای، مرزی است، زیرا هرگونه سوبژکتیویته ای از وضعیتی مرزی و ناپایدار سربرمی اورد ـ اَبژکشن ـ که به روان پریشی و روان رنجوری، به تفاوت میان سوژه و ابژه مقدم است. برای کریستوا، فرایند شکل گیری سوژه فرایندی متناقضْ نماست که ان مرز و نیروهای متناقضْ نما را می سازد، می پذیرد و مدیریت می کند که سبب ساز ان می شوند و بر ان تاثیر می گذارند. دیوارهایی محافظ اند، دیوارهای هویت بر ضد تهدید ان وضعیت مبهم اند، اما چنین دفاع های محافظی می توانند تبدیل به سنگ قبرهای خفه کننده ای شوند که توسط نقاشی هایی چون بدن مسیح مرده در گور اثر هولباین (1521) بازنمایی شده اند. این جایگاه تقویت و تحکیمِ خود self-fortification تبدیل به جایگاه نابسنده و انتحاری می شود تا ان جا که فانتزی های عاطفی اختیاردهنده و مناسبات پویایی را مادیت زدایی می کند که هویت در ارتباط با وضعیتِ مطلقا مبهمِ ان یا بر ضد ان تشکیل شده است. یادداشت "زیگموند فروید و معماری؛ موشکافی توپولوژیک روان و تلاش برای بازنمایی وضعیت ناممکن" نیز به نوع فهم فروید از معماری می نشیند که می تواند به نوبه ی خود مکملی باشد بر متن ژولیا کریستوا و معماری . . .